۱۰۰ مطلب توسط «پسر انسان» ثبت شده است

توفیق شد امسال تاسوعا وعاشورا کربلا بودم.

الحمدلله به مدد سیدالشهدا علیه السلام چند میلیون نفر زائر در عراق، با عقاید متفاوت کنار هم عاشورای پر شکوهی رو رقم زدند!

هرکس هر جور تونست با اهل بیت علیهم السلام مواسات کرد، یکی سینه می زد، یکی زنجیر، یکی تیغ یکی قمه،یکی فقط از درون می سوخت و گریه می کرد، اون یکی لطم می زد، خلاصه بگم که کسی هم به کار کسی کاری نداشت! حتی جلو باب القبله جایی که عشاق اباعبدالله علیه السلام قائل به تطبیر هستند و قمه زنان و با شکوه وارد حرم سیدالشهداء علیه السلام میشن، یه دسته کنار قمه زن ها پرچمی دستشون گرفته بودن که یه طرفش عکس رهبر بود و طرف دیگه اش شهید ابومهدی! اونا تو حال خودشون بودن این طرف هم تو حال خودشون، کسی به اونا نگفت بی بصیرت کس دیگه هم نیومد بساط این یکی ها رو بریزه بهم!

خب حالا شما فکر کن رفقای دگم انحصارطلب تو ایران اگه می خواستن چنین عاشورایی رو برگزار کنند بعید نبود ۹۰ درصد جمعیت چون با منویات اون ها سازگار نبودند یا مشمول بازداشت می شدند یا گاز اشک آور میخوردند یا باید ساچمه از بدن خارج می کردن! چرا؟ چون دوستان با مکتب اهل بیت آشنا نیستند در نتیجه نمی توانند تفکر مخالف خودشون رو تحمل کنند!

دیگه نمونه کار زیاده دیگه...

خلاصه الحمدلله که این یه توفیق از جمهوری اسلامی سلب شده :))

موافقین ۳ مخالفین ۲

درست امروز باید سر و کله پسر گل و مودب همکار عزیز که تازه کنکور داده در محل کار پیدا شود و ناخواسته بین این همه مشغله، مرغ خیال تو را ببرد به دوران سیاه گذشته :) حقیقتا تمام خاطرات سابق یکباره جلوی چشمانم قطار شد، تمام آن اشتباهات و سادگی ها، دردها،کله شقی ها، لجاجت و تجربه گری های منفی که فقط و فقط برای اثبات خود و نمایش به دیگران خلق شدند و در عین حال قابلیت های فراوانی که در گیر و دار اولویت های بی اهمیت و بعضا مضر تلف شدند و سوختند!

این یک واقعیت انکار ناپذیر است که بخش مهمی از آینده یک فرد در گرو تربیت کودکی و نوجوانی اوست! اگر این آینده به خوبی پی ریزی نشد، وقتی به هوش آمدی تازه باید جان بکنی تا ماشین زندگی را به جاده صلاح برسانی! تازه اگر برسانی!

به محمدحسن که نگاه می کنم گاهی بغض راه گلو را می‌گیرد که آیا من برای او در نقش والد می توانم قطع کننده زنجیره عدم آگاهی نسل های گذشته باشم یا خیر؟؟ می توانم پدر خوبی برای کودکی و نوجوانی این پسر معصوم باشم یا خیر :)

ادب این پسر همکار، پاااااکی، تواضع و حال خوبی که دارد نشان می دهد در جاده صلاح قرار گرفته و اگر خدا بخواهد و خودش هم تلاش مضاعف کند به یک آینده روشن می رسد ان شاء الله! آینده ای از جنس آرامش بدون دست و پا زدن، وقت تلف کردن و زخمی شدن!  حالا من 35 ساله به مدد امام عصر علیه السلام رسیدم به یک ساحل امن و آرام، بله رسیدم که این وصال حاصل نگاه و عنایت پدرانه ایشان بود، توانی در من ایجاد کرد که با دست و پا زدن فراوان نگذارم راه خطا دوباره پیموده شود و خامی گذشته تکرار گردد، الحمدلله، امیدوارم ناشکری ام زیاد به چشم نیاید! اما این را هم بگویم منظور من از جایگاه لزوما شرایط مالی و شغلی و اجتماعی نیست! بحثم عقیده، جهان بینی، ارتباطات، سبک زندگی و آرامش درونی است! باقی موارد در مرتبه بعدی اهمیت هستند که هیچ خود متاثر از درون و سبک تفکر و جهان بینی خواهند بود.

القصه:

بله متوجه هستم! با ناله و حسرت چیزی عایدم نمی شود، جالب است بدانید که من معمولا سعی می کنم غصه گذشته را نخورم و در حال زندگی کنم، می دانم عزیز دل متوجه ام  بله بله:)) اما خب چه کنم؟ زخم ها هر از گاهی سرباز می کنند و عجیب درگیر و همراه می شوی. اگرچه زود به هوش می آیی و فورا با خود می گویی بگذریم کجا بودیم؟؟؟ که می گذرد اما محو که نمی شود تا لب مرگ با تو هست.

موافقین ۵ مخالفین ۰

اگه چشم نمی خورم، بگم؟ 

میگم چشم :)))

علیرغم مرض بیش فعالی که بهش مبتلا هستم، تمام سعی خودم رو می کنم که خوب بشنوم و در نتیجه عموما هم می تونم خوب راهکار بدم، همسر جان میگن من اگه بخوام خوب می‌شنوم و برای دردهاش مشاور خوبی هستم، اذعان خودشون هست دیگه :)) مثلا سر انتخاب قضاوت و معلمی اول نظر خودش قضاوت بود، چون با توجه به رشته و دانشگاهش می تونست بدون آزمون وارد عرصه منحوس قضاوت بشه ولی من مخالف سرسختی بودم برای این قضیه، نشستیم صحبت کردیم، من نظرم رو بدون تحمیل گفتم و انتخاب رو با خودش گذاشتم، در نتیجه دچار تردید شدند، دست آخر قرار شد با استاد عزیزم صحبت کنند و مشورت بگیرند که الحمدلله جواب داد این پیشنهاد و با مشورت های ایشون رای کاملا برگشت :)) آقای دکتر که دست برقضا در دهه شصت از نخبگان مهندسی کشور بودند، انتخاب آخرشون شد معلمی و الان هم عضو هیات علمی هستند، در حالی که می توانستند پول پارو کنند اما نکردند.

یا مثلا در خصوص باگ های رفتاری و چالش های این تیپی راهکارهای خوبی میگیره از من. و البته من از ایشون :)

ما کلا اصلا اجازه نمیدیم اتفاقات درون خونه به بیرون درز کنه خودمون حلش می کنیم، بسته و مرموزیم:))

اما این آخری ما سر یه انتخاب حساس و مهم به چالش رسیدیم، پوششی به نام چادر :))

خب از ملاک های من در انتخاب همسر پوشش چادر بود اونم نه چادر صورتی که چادر سفت و محکم، ایشون هم خب اینگونه بودند اما الان مدتی است خیلی اصرار به استفاده از عبای پوشیده دارند، این بار هم منطقی صحبت کردیم ساعت ها حرف زدیم اوایل کمی عصبانی هم شدم :)) ولی دست آخر این بار بنده تن دادم به علاقه ایشون :)) چون می دونم در وقار و حیای ایشون سر سوزنی خدشه وارد نخواهد شد.

راستش را بخواهید قرار نیست همیشه دل به خواه ما اتفاق بیوفته، این پوشش رو دوست نداره، راحت نیست از طرفی استانداردهای حیا و پوشش هم که به خوبی رعایت میشه پس دیگه حله، غرض این که اهل مذاکره باشیم، به تفاوت دیدگاه ها احترام بذاریم. جالبه که از وقتی موافقت من رو برای عبا گرفته خیلی شادتر و فرش تر شده، چی از این بهتر کاکا؟

موافقین ۸ مخالفین ۰

این طور نیست که هر کس ظاهر شاد و روی خوشی دارد، پس در نتیجه غمی هم ندارد! در حال حاضر و در طول این سالیان، هرکس توفیق زیارت حضوری بنده نصیبش شده است، بلااستثناء اظهار داشته که شما چقدر خوش برخورد و شاد هستید و اینا:)) اما کدام زائر روی ماه منی باور می کند که من هر روز جهت درمان افسردگی و اضطراب همزمان دارم سیتاکسا 40، پرانول 10 به اضافه کلومیپرامین10 مصرف می کنم؟ :))

قضاوت کننده از ظاهر عاقبت خوبی ندارد :))

اما همین منی که در حال درمان افسردگی اضطراب زده هستم، لحظه ای از امید به زندگیم کم نشده است، حقیقتا من حامل رنج های فراوان سالیان گذشته هستم که امروز سرباز کردند و محکم و مصمم کمر به قتل من بسته اند ولی یقینا تیرشان به سنگ خواهد خورد، ان شاء الله :)

رنج های من ریشه در تاریخ دارند! که حاصل زخم های آدم های اطراف به اضافه خامی و نفهمی خودم بوده است اما خدارا شکر که لحظه ای من را رها نکرد و آرام و رها پرتم کرد در بغل اهل بیت علیهم السلام :)

یک چیز را بی اغراق و ادا و لوس بازی بگویم، تنها نخ اتصال من به زندگی، عشق به آل الله علیهم السلام است :)

باور کنید شعار نمی دهم، اگه دنبال اکسیر می گردید بروید در خانه اهل بیت، مودبانه وصل شو حاااااالت دگرگون خواهد شد.

اینم درد و دل من.

موافقین ۵ مخالفین ۰

مایی که نه اهل دنیای آزاد، پوچ و بی قید این طرفی ها هستیم و نه اهل مکتب عرفان زدهِ بی در و پیکرِ هیجانیِ اخوانی آن طرفی ها، راحت می‌توانیم از بام تهران پایین را نگاه کنیم و چای نبات نوش کنیم و به گذر زمان دقیق شویم و غصه بخوریم! اما آیا چای نبات تمام این دردها را سامان می دهد؟ مگر اینجا قهوه تلخ است که با چایی نبات تمام دردها را تیمار کرد؟ گیرم نمایشنامه ای که برای مدیریت نوشته اند بی ربط به قهوه تلخ نباشد اما چایی نبات کجا و تسکین دردهایی که هر دو طرف به جان مان گذاشته اند کجا؟ بله هر دو طرف! چاره چیست؟ انتظار! عمل به تکلیف! به قول دکتر عمل به آنچه می دانیم! بله اما میان وعده چه می شود؟ چایی نبات +سفر:))

ما با مشهد شروع کردیم، سر از آهار و میگون درآوردیم و پریشب رسیدیم به یک زیارت نقلی و جمع و جور! همین پنجشنبه مهمان بانوی جلیله حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بودیم! و چقققققققدر چسبید این زیارت! حدود ساعت 12 رسیدیم و تا بعد از نماز صبح ماندیم و خنکای هوای قم و لطافت نسیم حرم را وارد ریه کردیم. سری هم به مزار شیخ مرحوم بهجتِ عبدِ نازنینِ کم نظیرِ خدا زدیم و کمک خواستیم!

زیارت با توجهی که رزق اشک همراهش باشد، قلب را صیقل می دهد، غبار را پاک می کند! پاک شدن را حس کردم درست مثل مشهد مقدس! اما نمی دانم این مازوت سوزی ها و سرب موجود در هوای تهران چقدر تاثیر گذار است، بر که می گردی به این شهر نفرین شده، ریه ها دوباره پر می شود از دود و حالت سنگین می‌شود! فلذا قرار شد شب جمعه ای بلا استثناء یا سیدالکریم باشیم یا قم و برای فرج هم دعا کنیم.

پ.ن:

امروز در وبلاگ عزیزی که از شهادت نوشته بود یاد شهید دوست داشتنی ام ابراهیم مجد افتادم! همو که با چشمان نازنینش امام زمان علیه السلام را دیده بود! یاد روزهای گلزار شهدایی افتادم که بلا استثناء مهمانشان بودم!چشم امام زمان بین هم نداریم... 

موافقین ۷ مخالفین ۰

چند روزی هست دارم به کلیپ دقیق و تمیز مطیعی فکر می کنم

تفاوت های سیاسی بسیار مفصلی با حاج میثم عزیز دارم

اما واقعا به شخصه ایشون رو یک سرمایه کم نظیر برای جامعه مداحان می بینم

حیف که قدرش را خود امت حزب الله هم نمی شناسد و نمی دانند و از روی هوی نفس مدام ایشان را می کوبند!

استاد - مداحی با دغدغه های خوب و سواد دینی عمیق و دقیق!

صدای ما که به دی جی مداح ها و خواننده های صورتی نمی رسد

نزدیک هم نیستیم بهشان که تف کنیم روی صورت مبارکشان

ان شاء الله که در برزخ و قیامت پاسخ درخوری بابت بدعت ها و تغییر ذائقه هایی که ایجاد کردند خواهند داد

البته در آن روزگاران زبان ها قفل می شود و دهان ها سرویس و گرزهای آهنین و آتشین...

پ.ن1:

همسرم در مقطع هفتم شاگردان انقلابی صورتی دارد که چادر سر می کنند، سلام فرمانده ای باز تیر هستند

مقید هستند که پیکسل های رنگارنگ شهدایی به کیف آویزان کنند

و دیت های عاشقانه با دوست پسرهای حزب اللهی و ارزشی خود را در گلزار شهدا بگذارندخنده
تازه خیلی سنگین و رنگین کلی هم کادو برای یکدیگر رد و بدل می کنند :))

این است ماحصل تربیت غیر اهل بیتی و هیجانی آقایان

کسانی که دوزار سواد ندارند اما داعیه دار تربیت نسل جدید هستند

عمیقا می گویم خدا لعنتتان کند.

پ.ن2:

این پست سیاسی نبودا، فرهنگی تربیتی بود :))

موافقین ۶ مخالفین ۰

دارم برای کاری یکی از دوره های تربیتی استاد بزرگوار عباسی ولدی را گوش می کنم. ایشان در عرصه تربیت دینی فوق العاده هستند. کم نظیر، نقطه زن و متخصص. عباسی ولدی بزرگوار در این دوره تربیتی روی یک موضوع تاکید دارند آن هم تفقه در دین (به معنای فهم عمیق در دین).

ایشان به نکات دقیقی اشاره می کنند :

-          تعریف مناسکی از دین در جامعه امروز به عنوان نشانه دینداری شناخته می شود که نیازی به تفقه به معنای فهم عمیق از دین ندارد.

-          وقتی تربیت از معنای عام خود از حوزه دین خارج شود، دینداری به اصطلاح راحت و سطحی می شود. من اگر نمازم را بخوانم و مسلط به شکیات و احکام شدم و امثالهم می شوم متدین!

-          اگر رفتیم به این سمت که من روابطم با عالم ( از خود تا دیگران و حتی عالم غیب) را بر اساس دین تنظیم و مدیریت کنم دیگر فهم سطحی از دین جوابگو نخواهد بود.

-          بدون مناسک و فهم سطحی نمی شود به تدین رسید اما اگر این تدین در مناسک باقی ماند، دین مذمت می کند این نوع دینداری را. مثالش می شود خوارج.

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:

المتعبد علی غیر فقه کحمار الطاحونه یدور و لایبرح. 

عابدی که بدون فقه عمیق باشد مانند حمار آسیاب است،

می چرخد ولی پیش نمی رود.

-          وقتی تفقه عمیق در دین نداشتم، رفتار من هم مبتنی بر تعریف شخصی از دین می شود و در ادامه وقتی متدینین مناسک محور کم فقه به عنوان جماعت مذهبی شناخته شدند، بروز بیرونی دین برای جامعه رفتار همین قسم از متدینان امروز می شود.بیرونی ها هم دین را به وسیله رفتار متدین ها می شناسند، پس رفتار، گلوگاه حساس معرفی دین است و رفتار بد من رفتار خوب متدینین دیگر را هم خنثی می کند.

پ.ن1:

دوست دارم ببینمشان و بپرسم که اوکی دغدغه های شما متعالی اما حضرت استاد متدینین از کجا باید کسب معرفت کنند؟ پای درس چه کسانی بنشینند؟ برای تفقه در دین از چه منابع و سر فصل هایی استفاده کنند؟ اساتیدشان چه کسانی باشند؟ سطح دینداری و سوادشان و دغدغه های آن ها چیست؟ نتیجه این چند دهه پرورش چه شده است؟نمونه خوب چیست؟

آقای عباسی ولدی دغدغه معارف اهل بیت علیهم السلام را دارند و این ویژگی ستودنی است اما با این روالی که جامعه مذهبی دارد نتیجه چه می شود؟ یعنی چه شده؟

جماعتی که هنوز نمی داند معروف و منکر تعریف سیاسی ندارند و معروف فی نفسه معروف است و منکر فی ذاته منکر و سیاست و جناح سیاسی نمی تواند آن را تغییر دهد چگونه باید فقیه در دین شود؟ ( تازه اگر معروف و منکر را بشناسد) متر و معیار چیست؟ جماعتی که تفقه را در بیانات این و آن محدود می کند و چراغ راهش می شود وصیت فلان آدم خوب و بهمان سالک، اصلا شناخت و درکی از حدیث ندارد، اصلا شناخت و درکی از تکالیف دوران غیبتش ندارد، نمی داند امامش کیست، نمی داند غدیر چیست، نمی داند قرآن چه می گوید و ترجمان قران چه کسانی هستند چگونه می تواند عمیق شود فقیه باشد؟

برخی به واسطه چند جلد کتاب فلسفی، خواندن زندگینامه چند عارف و پای منبر پناهیان و غیره نشستن به یک خود فقیه پنداری خاصی رسیده اند که باید بگویم طبق استاندارد های دین سخت در اشتباه هستید. سخت و عمیق.

پ.ن2:

حقیقتا تصمیم داشتم حرفی که رنگ و بوی سیاسی داشته باشد نزنم، ما را چه به سیاست :)) اما نشد از دوره عباسی ولدی ننویسم. مثل ایشان کم دارد جامعه امروز ما.

از فردا سیاست تعطیل:))

موافقین ۴ مخالفین ۰

بالاخره استارت اولین سفر درست درمان امسال ما خورد! هفته پیش تا دیروز مهمان امام الرئوف علیه السلام بودیم. رفتیم مشهد مقدس. امسال هوا خیلی بهتر از پارسال بود، الحق که نسیمش نسیم بهشتی بود!

شب اول دل ما مگر راه میداد؟ سنگ سنگ بود! در آسمانش ابری نبود که ببارد! حتی با اذن دخول هم نرم نشد! تا این که اعمال را انجام دادم و متصل یک روضه در مسجد گوهرشاد روزی مان شد و کم کم شعف و حال به آسمان دل ما برگشت و شد آنچه باید می‌شد!

حقیقتا اربعین و کربلا این گونه است که راهی شدن و قدم در راه گذاشتن دل را صیقل می‌دهد، پاک و زلال می کند، جوری که از همان اول می فهمی کجا آمده ای در نتیجه حواست جمع می شود و دیگر شوت نمی زنی! اما مشهد برای چون منی که بار گناه و غفلتش را تریلی هم نمی کشد وقتی می رسی به زمان نیاز داری تا باطنا درک کنی به محضر چه کسی وارد شده ای! برای اهلی شدن زمان لازم است، بزن در رویی نیست!

حقیقتا سال برای من بعد از سفر مشهد تحویل می شود. این را هم بگویم حواسمان هست که مدد بدهیم به این نرم شدن دل:)) خانوادگی وقتی می رویم مشهد دلمان نمی کشد به طرقبه گردی و کوه سنگی رفتن! بند حرمیم مدام مزاحم امام الرئوفیم:)) می گویید انرژی مثبت؟ می گویید حال خوب؟ حرف از ریلکسیشن می زنی؟ از نور می گویی؟ هرکس هر تعریفی از حال خوب دارد جمع کند بیاید حرم امام رضا علیه السلام تا ببیند اوج و نهایتش در این قطعه بهشتی پیدا می شود، حتی اگر مودب نیایی و سر به هوا باشی باز هم تفاوت را احساس می کنی، البته اگر منصف باشی!

پ.ن1:

مشهد از بعد فرهنگی و تقیدات مردمانش خیلی شبیه به کربلا، نجف و کاظمین نیست! چرا؟‌ چون ملیجک های بی سواد عهده دار آن جا شده اند و لج مردم را در آورده اند! حتی برخی از دوستان حزب اللهی هم معترف به این قضیه هستند! کربلا، نجف، کاظمین و حتی سامرا، حجاب، آداب و شعائر از خرده فرهنگ ها و عرف های پذیرفته شده و درونی شده غالب مردم آن دیار است و اگر کسی هم خلافش را بخواهد می داند طبق عرف رفتار نکند مرتکب یک بدرسمی شده و خودش خجالت می کشد و دست و پایش را جمع می کند! به این می گویند فرهنگ! درونی و یقینی شده! حالا آیا بغداد این گونه است؟ سلیمانیه این طور است؟ مسلما خیر!

فروع را نمی توان به زور چماق تبدیل به فرهنگ کرد! مخصوصا اگر چماق دار مسئول باشد! مسئولینی که خودشان عامل بدبختی و اوضاع سیاه این روزهای مردم هستند! بخواهی فرهنگ را دستوری کنی یا زیرک بازی دربیاری و قرارگاه و تشکیلات درست کنی برای فرهنگسازی نتیجه ای که نمی گیری مثل تمام این 40 سال که هیچ به لجبازی قشر متفاوت از ما دامن هم می زنی! دیدم خانم هایی را که جلوی بازار الرضا علیه السلام دهن کجی می کردند به مسئولین طالبان مسلک! آیا خراب بودند؟ آیا هرزه بودند؟ ابدا! فقط حالشان بهم می خورد از آن ها و البته مثل ما فکر نمی کنند! چون عده ای نگذاشتند حقیقت مذهب به آن ها برسد چه رسد به فروع و اعمالش!

پ.ن2:
حاکم و حکام از متن به علت حساسیت برانگیز بودنش حذف شد :)) بخوانید مسئول، مسئولین مراد حاصل می شود. :))

موافقین ۴ مخالفین ۰

چندین بار تا الان فیلم جوون خوش غیرت سبزواری رو دیدم! بدجوری متاثر شدم!

دقیقا همون قدری که تو بحبحه وقایع بعد مهسا امینی متاثر شدم!  یاد اون ایام افتادم

همون جایی که اون مامور هرزه وقتی میخواد دختر جوان رو سوار موتور کنه، بهش تعرض می‌کنه

یاد مامور وحشی ای افتادم که با باتوم به جون زن و دخترای بی دفاعی که کنار خیابون ایستادن می افته

یاد اون مأموری افتادم که تو نازی آباد وحشیانه با موتور پشت هم از روی اون جوون افتاده روی زمین رد میشه و میره!!

یاد اون مامور مریضی افتادم که بدن دختر رو لمس می کنه و وحشیانه پرتش می‌کنه سمت جدول!

یاد اون دختری افتادم که روی ون گشت ارشاد افتاده بود و راننده بی رحمانه به جلو حرکت می کرد!

من حتی یاد عجمیان مظلوم و اون وحشی هایی افتادم که بی رحمانه کشتنش!

یاد نیکا، یاد کیان، یاد کشته های شاهچراغ

خلاصه همزمان یاد تمام ظلم ها افتادم

عزیزجان منصف اونیه که از ظلم بدش بیاد و کاری به جبهه ظالم نداشته باشه :)

پ.ن:

درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود...

موافقین ۷ مخالفین ۲

منم رفتنی شدم رفقا، اگر حرفی زدم، کامنت تندی گذاشتم و دلی شکاندم حلال بفرمایید. راهی دیار غربتم.

دو روز پیش لوسیا اندرسون 34 ساله از لس آنجلس دایرکت داد!

صحبت کرد، حرف زد، گفت و گفت تا رسید به اینجا که : 


i khnow we will enjoy each other. your profile so far is cool and attractive

و ادامه ماجرا :)

در ادامه گفت سینگل است، قصدش از آشنایی هم جدی است.

به همسر محترمم هم گفتم که کم کم باید راهی بشم،

می‌روم دیار غربت کار می کنم و پول می فرستم.

وسایلم را دارم جمع می کنم که

به محض اعلام آمادگی برای ارسال دعوتنامه از سوی ایشان راهی دیار غربت شوم.

هنوز صحبتی نکرده ولی طبق قاعده مطمئنم که می گوید بیا و من را بگیر!

از سرنوشت که نمی توان فرار کرد.

با آگاهی کامل از خطرات احتمالی، غربت و دلتنگی سختی این راه را به جان می خرم.

ان شاء الله که خیر در پیش باشد
:))))

موافقین ۳ مخالفین ۰