۴ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

بی اغراق و در کمال آرامش میگم، برای هر آدم سالمی باید مهم ترین اولویتش تو این دنیا آرامش فردی باشه!

البته نیاز به گفتن نیست که آرامش من نباید مخل آرامش دیگران بشه :))

به عبارت ساده تر روی تشک خودت پاتو دراز کن اما مواظب باش اینقدر لش نکنی که بره داخل تشک بغل دستی:))

خودخواهی ممدوح یعنی همین :)

عزیزدلم من تا وقتی از خودم راضی نباشم نمی تونم الهام بخش باشم :)

علیکم انفسکم :)

کسی هم معترض شد اولش پشت دست نشون بده بعد اگه کوتاه نیومد با همون پشت دست بزن تو دهنش :))

فکر می کنم آدم آروم و خودساخته است که می تونه دست دیگران رو هم بگیره و نوربخش باشه

پ.ن:

تو بحث تبلیغ هم همینه! آدمی که نورانی نشده نمی تونه جایی رو روشن کنه

طرف هنوز تو ابتدائیات خودش گیره بعد گیر داده دیگران رو درست کنه

تو اگه معمار بودی اول ساختمون خودت رو درست بنا می کردی :))

موافقین ۲ مخالفین ۰

هر سال بدتر از پارسال! بهتر است بگویم هر روز سخیف تر و سطحی تر از روز قبل! این حکایت کارهای فرهنگی برخی رفقای حزب اللهی است که از معنا تهی هستند! این پوچی ماحصل نوع دینداری این هاست چون آن ها وصل به سرچشمه مذهب نیستند و صرفا از روی تفاسیر دیگران دینداری می کنند! بهتر است بگویم از روی هوی نفس دیگران! می آیند کار فرهنگی کنند مضحکه عام و خاص می شوند! مثل تمام کارهای دیگر در زمینه های دیگر مثل کرونایاب مستعان :))))

سلام فرمانده ها یکی از یکی چیپ تر و بی ربط تر به دین و کرونایاب مستعان تر از خود کرونایاب مستعان:)) کلیپ های این‌چنینی و اجراهای پویانفر و هلالی بیشتر تداعی کننده کنسرت های غربی و لس آنجلسی است تا معنای انتظار آن هم انتظار چه کسی؟ قطب عالم امکان، حجت  و خلیفه برحق پروردگار، امام عصر علیه السلام! الحق که امام ما غریب و طرید و شرید و فرید است، حالا البته امام آن ها را نمی دانم شاید ظهور کرده و دارد با این آهنگ ها بشکن هم می زند و خوشحال و شادمان است و دم به ابتذال این گروهک می دهد! نمی دانم، مطلع نیستم اما این را می دانم با این بودجه ها کارهای خیلی اساسی و بزرگی می شود کرد رفقا خیلی بزرگ تر از این هجویات بی سر و ته! کافی است یک سری بزنید به مناطق محروم تا عمق فاجعه ای که درست کرده اید را دریابید.

پ.ن1:

پیشاپیش و پساپیش از رفقای عزیز غیر هم فکرم عذرخواهی می کنم بابت نقد تندم، بگذارید نقد جریان داشته باشد :))

پ.ن2:

در ادامه باید بگویم خوش باشید با این فانتزی ها و شیطون بلا بازی ها تا امام ما برسد :)

موافقین ۴ مخالفین ۵

متولد آبان 67 هستم یعنی 34 سالمه! الان به مرحله ای رسیدم که می تونم خیلی از روابط و وقایع رو از چند متر بالاتر نگاه کنم! یعنی اشراف نسبی به یه سری چیزها دارم! میتونم بزنم تو خال! مخصوصا که تجربه های متضاد فراوانی تو زندگی داشتم و خیلی جاها مجبور بودم روی توان عقلی خودم حساب کنم و شکست خوردم و بلند شدم خلاصه تجربه گری من این مدلی بوده! البته بگم این 4 سالی که پدر شدم خیلی در این بلوغ و قد کشیدنم تاثیر داشته! حالا آیا این قد کشیدن آرامش هم میاره؟ نه همه جا! مثلا یه ترس عمیقی برای آینده محمدحسن درونم وول میخوره! مخصوصا که تک بچه است! مخصوصا وقتایی که همسرم بی حوصله میشه و میگه چرا بچه آوردیم! اون لحظه دلم میخواد سفت محمدحسن رو بغل کنم چون عمیقا نا آروم میشم! در حالی که همسرم حق داره خسته بشه! حالا بعد این عصبانیت و بریدن برمیگرده به تنظیمات کارخونه و میشه همون مامان مهربون همیشگی اما من یه اضطراب ریشه دار در درونم هست که ریشه در کودکی خودم داره و نمیخوام پسرم به فنا بره!

من قرار نیست آینده ای برای این طفل معصوم رقم بزنم! دعب من فقط این هست که آینده اون روشن باشه که بتونه به یه استقلال درست و درمون برسه! اما آیا من و مادرش نقشی نداریم؟ ما مربی هستیم! والدگریم! مثل یه ورزشکار که نیاز به مربی داره برای رسیدن به قله! مثل یه شاگرد که برای کمال نیاز به حمایت و تربیت استاد داره! من مربی میخوام پسرم یه آدم متدین:)) مستقل، مودب، موفق و شاداب باشه :) من اینو میخوام ازش!

پ.ن:

وقتی خانومم هر روز از دانش آموزاش میگه یکم نگران و ناراحت میشم! از دیروز درگیر ستایش شده ذهنم! پدر و مادر خفنی داره اما چند ماهی میشه که دچار پانیک اتک شده، مضطربه و مدام به خودش ضربه میزنه! اولین بار که همسرم تعریف کرد قصه اش رو، گفتم حتما تو دوران کودکی یه شوک یا واقعه ی درمان نشده ای باعث این شرایط شده اما دیروز همسرم مطلع شده که دخترک سر یه عشق به اینجا رسیده! دختر کلاس نهم و عشق؟! بله! همکلاسیش شیدا سه ماه پیش مدرسه اش رو عوض کرده و از اونجایی که ستایش عاشق شیدا بوده نتونسته این فراق رو هضم کنه و در نتیجه دچار پانیک اتک شده و هر روز خودش رو زخمی میکنه! و از اون بدتر برای جایگزینی شیدا رفته سراغ پلیدترین دختر مدرسه که معروف هست به رابطه های متعدد جنسی و انواع خلافکاری! پناهش شده اون و اوضاعش هر روز بدتر و بدتر میشه! این دختر نه پدرش معتاده نه مادرش بیسواد و نفهم! اتفاقا هم فرهیخته هستند و هم مودب و باهوش منتهی از شدت مهر بالایی که به بچه دارند ستایش رو وابسته بار آوردن! ستایش مستقل نیست! هنوز مادر بچه میاد دم مدرسه دنبال بچه! هنوز بچه بزرگ نشده، جدی گرفته نشده! من جز این دلیل دیگه ای نمی بینم!

آیا عشق اگزجره فقط بین ستایش و شیدا برقرار هست؟ نه خانومم میگه خیلی از بچه های مدرسه دچار روابط عاطفی خطرناک شدند! چیزی فراتر از رابطه صمیمی و خواهرانه!

همسرم گفت فعلا اون دوست پلید رو ازش جدا کنیم! به یه رابطه خوب برسه تا بعد! به خانومم خیلی علاقه دارن بچه ها معلم ادبیات و عربی مدرسه است اما در حد یه امین دوست داشتنی، دوستش دارن، شاید بتونه اون دختر پلید رو از ستایش جدا کنه اما درمان اون در این کار نیست! باید ریشه درمان بشه! اینا مسکن مقطعی هستند!

گفتم اینجای کار به بعد دیگه کار تو نیست! به مادرش بگو سریع به یه تراپیست حرفه ای مراجعه کنه، مطمئن هستم اون تراپیست همزمان براش مراجعه به یه روانپزشک هم تجویز می کنه!

امان و فغان...

این شما و این هم طولانی ترین پست بنده :)))

موافقین ۴ مخالفین ۱

پریروز تو فاصله بالا اومدن نت و ران شدن فیلیمو مجبور شدیم این تلوزیون بی خاصیت رو برای چند لحظه نگاه کنیم، یه جانباز عزیز قطع نخاعی روی ویلچر نشسته بود و داشت صحبت می‌کرد، بنده خدا گفت همسرم پا به پام مونده، می‌تونست بره ولی کنارم موند و ... در همین لحظه همسرم نه گذاشت نه برداشت گفت: چجوری مونده؟؟؟ به نظرم نباید موند تو همچین شرایطی:)) من یهو سکوت کردم و گفتم بله :)) و رفتم در اعماق خودم که آخ آخ اگر خدایی ناکرده مقدر بشه برای من چنین حالتی، چه خواهد کرد؟ با تمام حال خوبی که کنار هم داریم، با همه گذشت‌هایی که داشته و داره، با تمام خاطرات خفنی که با هم ساختیم، با وجود تمام دلبستگی ها با شناختی که از عمق کمال گرایی ایشون دارم می‌دونم قطعا خواهد رفت! چون در عین خوبی های فراوانی که داره متاسفانه اصلا صبور نیست‌:)))) و حال همیشه موندن کنار یه قطع نخاعی رو نداره، آدم ها با هم متفاوت هستند پس باید به هم دیگه حق انتخاب بدیم:)

حالا جالبه بدونید برعکس این قضیه خدای ناکرده اگر اتفاق بیوفته من با قاطعیت می‌تونم بگم کنارش می مونم، نه که کمال‌گرا نباشم ولی صبرم خیلی بیشتره و دلبستگیم هم مانع از ترک رابطه میشه، اضافه کنید که من کنار کشیدن در این مقطع از زندگی رو یه جور نامردی می دونم، چون ماها شریک زندگی هم هستیم، شریک پای سود و زیان به یه اندازه میمونه :)

پ.ن:

برگردیم به واقعیت زندگی و خدا رو بابت سلامتی فعلیمون شکر کنیم :))

موافقین ۶ مخالفین ۱