عدالت مصلحتی
صبح در حال نوش جان کردن صبحانه در محل کار بودم که دیدم مدیر عزیزم بهت زده وارد شد! شدت بهتزدگی اینقدر بالا بود که حواسش به شیشه خیس عینکش هم نبود! عین پیکان وانتی که برف پاکنش زیر باران شدید خراب شده باشد! من لقمه در دهان متوقف، چند ثانیه ای به سیمای حیرت زده اش نگاه کردم، او هم نگاه می کرد بی حرکت! که یک دفعه گفت: استاد گوشیمو زدن!
- کجا؟
بی آر تی تئاترشهر!
گوشی قیمتی نبود اما اسناد و مدارک درونش بی قیمت بود :)) شاید از اسناد مهمتر عکس ها و اطلاعات شخصی درونش باشد! مساعدت کردیم سیمکارت را سوزاند! تماس گرفت با 110 که فلان شده بهمان شده! گفتن برو همانجا که گوشی را قاپیدن بایست، زنگ بزن مامور بیاد صورتجلسه کنه! یکی گفت حاجی زیر 20 تومن رو قرار شده دیگه پیگیری نکنند! بیخیال شکایت شو! بهتش بیشتر شد! گفتم بذار یه زنگ بزنیم به گوشی شاید گم شده پیدا کرده باشه! زنگ زدم به گوشی بوق خورد جواب نداد، زنگ بعدی از دسترس خارج شد! یعنی فاتحه! اما برای آن اسناد و مدارک باید می رفت و اعلام سرقت می کرد که پس فردا شر نشود! زنگ زد 110 گفتن برو محل جنایت، میاییم!!! گوشی خودم را دادم به رئیس که هروقت رسید محل جنایت جهت یادآوری و عرض خداقوت به پلیس خدوم زنگ بزند که مامور سر وقت برسد! جناب زیر برف زمستانی پیاده، سر وقت به محل جنایت رسید، حالا پلیس خدوم همیشه در صحنه کی آمد؟ 1 ساعت و نیم بعد! که چه کند؟ صورتجلسه کند! ناگفته نماند دوست دیگری هم در تجربهای مشابه رئیس ما نزدیک یک ساعت منتظر که چه عرض کنم معطل پلیس ماند تا برسد! که چه کند؟ صورتجلسه کند و برود!
آره خلاصه اینجور که پیداست قرار نیست نان دزدان زیر 20 تومنی قطع شود! از سر مهر و عطوفت پیگیری نمی کنند! پس راحت باشید! یک لیوان آب خنک بنوشید و به دستاوردهای مهمی چون نانوسکوپ فکر کنید و شل بنمایید.
حتما مصلحت بر این جور بودن است، حتما عدالت همین است که آنها انجام می دهند، نه آنکه ما انتظار داریم...
به نظرم مدیر شب که به منزل رسید باید یک لیوان چای بریزد و خطاب به مسئولین این شعر را زمزمه کند:
لطف،آنچه تو اندیشی؛ حکم،آنچه توفرمائی
عصبانی نباشید
حاکم بی تقصیره
سازوکارها به این سو میرن تقصیر همه و هیچ کسه