عید سال 93 پدر، مادر و خواهر راهی کربلا شدن و من بعلت دانشجو بدون و جور نشدن شرایط نظام وظیفه تنها ماندم.

بعد چند روزی مجردی سپری کردن، راه افتادم سمت اراک که برسم به منزل پدربزرگ، تو جاده قم به اراک دیدم یه آخوند میانسالی کنار جاده ایستاده که میخواست سه راه سلفچگان پیاده بشه، منم آخوند دوست پس در نتیجه سوارش کردم، اصالتا خوانساری بود، خوش صحبت و به ظاهر هم که اهل تقوا، خلاصه گیر داد که چرا مجردی؟ و کلی زد تو سرم که خجالت نمیکشی مجرد موندی؟ شماره ام رو گرفت، دادم ولی ته دلم گفتم بیخیال میشه دیگه! که خب بیخیال نشد! تو چند روزی که خونه پدربزرگ بودم، دو سه باری زنگ زد و چنتا تا مورد معرفی کرد!! آقا مگه ول می کرد؟ :)) خیلی پیگیر شد و وقتی دید پا نمیدم به لطف خدا بیخیال شد.

گذشت و گذشت تا رسید به هفته پیش! ساعت 7 شب چهارشنبه دیدم تلفنم زنگ می خوره، شماره ناشناس!

- بفرمایید؟

- من غضنفری هستم، طلبه ام! اهل خوانسار! شما کدوم براتی هستید؟؟ براتی گاراژ ؟:)))))

- نه آقا اشتباه گرفتید براتی ام اما نه براتی گاراژ :))

یه ذره گرا داد تا سریع شناختم :\

بنده خدا شماره ام رو سیو نگه داشته بود، شروع کرد به پرس و جو درباره احوالاتم که گفتم حاج آقا جان خبر خوب این که من الان متاهلم یه پسرم 5 ساله هم دارم.

- مبارکه احسنت، چی؟؟؟؟ یه دونه؟؟؟؟؟؟؟

گله مندانه کلی تیکه بارم کرد!!

منم به غلط کردن افتادم که باور بفرمایید تو برنامه است که برای محمدحسن برادر یا خواهر بیاریم!اونجور آدمایی نیستم به خدا :))) اما مگه قانع میشد؟

- می دونی من چی میگم؟ پدر مادرایی که جلوگیری می کنند، مثل داعش هستند! اونا هم آدم میکشن شما هم آدم میکشید:)))

تو دلم می گفتم همایون ولششش کن :)))

خلاصه هیچی دیگه قول دادم که سری بعد زنگ زد به جمعیتمون اضافه شده باشه :)))

پ.ن:

آخوند باصفا، بی ریا، عاری از تکبر، دلسوز، عالم و غیر سیاسیِ اهل بیتی گلی است از گل های بهشت :)

موافقین ۲ مخالفین ۰

همانطور که مستحضرید هوای امروز تهران و خیلی نقاط دیگه از کشور چهار فصلمون شدیدا بارونیه

خداوکیلی ترکیب رو ببین بهار و بارون! عالیه دیگه

خب اما اصل مطلب! من می تونم همچنان پشت پنجره کثیف شرکت بایستم چای بنوشم

و به ویو داغون مشرف به پشت بام همسایه نگاه کنم و باریدن بارون روی دیش های ماهواره لذت ببرم

بعد چای که تمام شد برم به کارام برسم و ادامه روز!

یا نه در حالی که پیراهن آستین کوتاه تنمه بلند شم برم تو خیابون زیر بارون اینقدر شاعرانه و رمانتیک قدم بزنم تا خیس خیس بشم

و آخرشم سرما بخورم بیوفتم گوشه خونه و از کار و زندگی بیوفتم!

نه نه من نه! قطعا پشت پنجره بودن رو ترجیح میدم :)))

موافقین ۵ مخالفین ۰

سلام :)

پایداری روی ایمان و از دست ندادن یقین انصافا کار خیلی سختیه و کار اونجایی سخت تر میشه که ایمان ما مستقر هم نشده باشه، اون وقت شیطون به بهانه بلوغ با ابزار شک و ان قلت میاد جلو و یقین رو از ما میگیره و عوضش ژست روشنفکری تحویلمون میده و برای محکم کاری هم که شده اینو پرت میکنه تو دهنمون که از جمله تغییرات مثبت من در زندگی تغییر عقیده و باورهام بوده!!

حرف من مقابل تحقیق و اندیشیدن نیستا، بحثم اینه بلوغ اگه به اینجا ختم شه که ما از خدا دورتر بشیم نه تنها روشنایی نیست که عین ضلالته

شمایی که در قرآن میخوندی اطیعواالله و اطیعواالرسول و اولی الامر منکم( منظور از اولی الامر فقط اهل بیت علیهم السلام هستند:) ) و یه عمر هم بهش پایبند بودی، تویی که یقین داشتی که کل ما حکم به الشرع حکم به العقل و بعد حالا سر اتفاقات و تبلیغات مسموم از این اصل کنار کشیدی، بدون فقط در مسیر ضلالت داری قدم میزنی!

شبهه داری؟ خب همه ماها یه زمانی داشتیم و داریم، برو سوال کن، پاشو برو خدمت یه آدم حسابی از اهالی علم!

خلاصه بگم که زیر یقین زدن آسونه ولی خب چوب خوردن هم داره!

برادر و خواهر بزرگوار! این بهار جوانی مادام العمر نمی مونه! یه روزی که خیلی زوده خزان میشه و بعد تازه می فهمیم چی دادیم چی گرفتیم

امیرالمومنین علیه السلام رو دادیم و چیا گرفتیم.

پ.ن:

یادمه پارسال روز عاشورا از بین الحرمین برمیگشتیم سمت حسینیه صحبت از افتادن و چپ کردن بود و ترس از عاقبت بخیری که رفیق عزیز ما فورا به پسرش حسین گفت:

اینجور وقت ها چی میگیم؟

حسین هم بدون معطلی گفت:

المومن کالجبل الراسخ، لاتحرکه العواصف

مومن چونان کوه استواری است که طوفان ها او را تکان نمی دهند.

موافقین ۴ مخالفین ۰

یکی از اتفاقات عجیبی که در بین بعضی ها پیدا شده

تمسک استاندارد های دوگانه است!

که ما هم تروریست خوب داشته باشیم هم تروریست بد!

مظلوم خوب و مظلوم بد!

مستکبر خوب و مستکبر بد!

کودک مظلوم کشته شده خوب و کودک مظلوم کشته شده بد!

بی حجاب خوب و بی حجاب بد!

گناه ممدوح و گناه مذموم!

اینگونه بودن انسان را تبدیل به یک فرد بی هویت بلاتکلیف می کند!

بی نسبت با عدالت و استاندارد های اصیل

بد فی ذاته دیگر بد نیست و خوب فی ذاته ممدوح نیست

اطراف ما پر شده است از آدم هایی که

همه چیز را با نه با عینک عدالت که با عینک این و آن می بینند

علت؟

پ.ن:
پست قبل رو یکی منفی داده!
کاش می گفتی با کجاش مشکل داشتی با صحبت حلش می کردیم:)))

موافقین ۷ مخالفین ۲

نمی تونیم ادعا کنیم مذهبی و اهل بیتی هستیم و در عین حال خودمونو متعلق به هر جمعی بدونیم

و چشممون روی چی ببندیم و با گناه کنار بیایم!

آدم داریم میگه اینقدر تو دل برو هستم که هم با هیاتی جماعت حشر و نشر دارم

هم با رفقای عرق خور و قمار بازم هر از گاهی برنامه می کنیم و می زنیم به دل طبیعت!

بعد که ازش می پرسی از این همه تناقض نمی ترکی؟

میگه: مومن باید جذاب باشه و همه رو دور خودش جمع کنه!

ببین تبلیغ، خوشرویی و حسن رفتار یک چیزه

انس گرفتن و هرجایی شدن یک چیز دیگه است!

شک نکنیم که آدم به مرور شبیه دوستان و رفقاش میشه :)

پ.ن:

حال خوب این هفته های پیاپی را مدیون نگاه خاص امام زمان علیه السلام هستم :)

نمی دونم بنویسم که چه ها شد و چگونه بی هیچ مشورت و تراپی حالم اینقدر دگرگون شد

اما هر چه بود عنایت خود امام عصر علیه السلام بود.

الحمدلله که شما را دارم.

موافقین ۵ مخالفین ۲

حال من خوبه :))

خوبیه حال و احوال دنیا اینه که میگذره، نه خوبش نه بدیش، هیچکدوم موندگار نیستند.

نخ اتصالت اگه محکم باشه ته تهش می مونی

نخ اتصال من به این دنیا اهل بیت علیهم السلام هستند :)

حالا شما ببین چقدر آل الله غریب و مظلوم هستند :)

پ.ن:

یکی چیزهایی که همیشه از خودم می پرسم اینه:

خب بعدش که چی؟

برای همین همیشه روابطم و اهدافم رو بر این مبنا تنظیم می کنم

خیلی از رابطه ها و برنامه های ما آینده روشنی ندارند

چون وقتی جوش خورد نمی پرسی از خودت بعدش که چی؟

برای همین اگه به این نکته التفاط داشته باشی

باعث میشه گزیده جو و گزیده نگر بشی

وارد هیچ رابطه، برنامه و داستان مبهم نشیم

مبهم رو گفتم یعنی به طریق اولی بی هدف گزین نیستیم دیگه با این سن و سال:)

موافقین ۴ مخالفین ۰

گاهی وقت ها به خودم میگم مگه آدمی که امام حسین داره؟ امام زمان داره

تو دنیایی زندگی می کنه که کربلا و نجف داره مگه می تونه ببره و نخ اتصالش قطع بشه؟

اشک....

موافقین ۶ مخالفین ۰

امروز رسما وارد 36 سالگی شدم!

خدا روشکر که 36 هم دیدم!

حالا این که چه تغییری در این جهان ایجاد کردم مهم نیست

مساله اینجاست که چه تغییری در خودم ایجاد کردم!!

ما نوعا گیر اهداف جهانی هستیم در حالی که از خودمون غافلیم!

امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:

در شگفتم از کسى که گمشده خود را مى جوید، امّا خویشتن را گم کرده و آن را نمى جوید!

36 رسید؟

خب که چی؟

تو بگو 37

38

40

50

وقتی هنوز م معرفت النفس گیر باشی

اعداد چه فایده و کارکردی دارن؟

موافقین ۵ مخالفین ۱

فرض کن تو یه اتوبوس نشستی کنارت یه سگ باز نشسته

اون طرفت یه قاتل، جلوت دزد، پشتت هم یه عرق خور لم داده

تو سرت تو کار خودته و منتظری به مقصد برسی و داری کتاب صوتی گوش می کنی

یا سخنرانی پلی کردی که هیچ ارتباطی برقرار نکنی چون ربطی بهم ندارید

اما تو همین حال و هوا به هر دلیلی با حمله حیوانات درنده روبرو میشی که

براشون فرقی نداره تو چه سبک زندگی و مسلکی داری!!

مطابق بر ذات درندگیش اومده که تیکه پاره کنه،بشکافه و جر بده!

خب با این تفاسیر چه کار می کنی؟!

بذار خودمو بگم من اگه باشم دست توی کیفم میکنم ببینم چنتا قمه دارم اگه دو تا قمه باشه

یکیش رو میدم به سگ باز کنار دستی، به اون عرق خوره هم کمک می کنم که

همگی با کمک هم شر این حیوانات درنده رو کم کنیم!

حالا ممکنه سوال پیش بیاد چرا باید تو سفر قمه همراهم باشه؟ خب کاره پیش میاد :))

خطر این حیوانات درنده که کم شد به راهم ادامه میدم و به مقصد میرسم

قرار هم نیست با هیچ کدوم از این آدم ها هم عقیده بشم و به وحدتی برسم!

موافقین ۴ مخالفین ۰

از نکبت های دوران غیبت این است که

مدیریت کلان دنیا و نیز راهبری توده های مردم یا در اختیار ظالمان است یا جاهلان!

و ما که هنوز نفهمیدیم گیر کار در غیبت است و به سراب ها دل خوش کردیم

دورشان حلقه زدیم و از آن ها چشمه خیالی ساختیم!

به نظرم بعد از ظهور در وصف مردان دنیا خواهند گفت که:

نفهمی از صفات بارز مردمان دوران غیبت بوده است...

این نیز بگذرد...

موافقین ۷ مخالفین ۲

محمدحسن همچنان شیطنت های فراوان در جمع داره اونم فقط و فقط با هدف دیده شدن!

درمانگرش گفت اضطراب داره، درست هم هست!

هر وقت توی خونه باهاش آروم هستیم اونم بهتره

وقتی یکم فضای خونه اضطرابی یا حتی هیجانی میشه اضطرابش تشدید میشه

با کلی امید و آرزو بردیمش مرکز آموزشی ریان، روزم دوم عذرش رو خواستند!

گفتن شیطنت داره به برنامه های آموزشی خودمون نمیرسیم!

یه ساعتی هم در انفرادی بوده که به کارهای بدش فکر کنه اما خب فکر نکرده و به شیطنت ادامه داده!

بهش گفتن می ری مهد دیگه که گریه کنه، نگران شه ولی گفته:

میرم یه مهد دیگه چی میشه مگه !!!

ما هم درمان رو سفت و سخت تر ادامه داریم می دیم و رسیدیم به نوروفیدبک

و البته تصمیم جدی تر برای تولید بچه جدید!

به اتفاق همه گفتند خواهر و برادر کارش رو راه می ندازه!

خودش هم که مدت هاست برادر جدیدی به اسم محسن خلق کرده

تیمارش می کنه، باهاش حرف میزنه، بازی میکنه، شیر میده بهش، تربیتش می کنه و ... .

ضمنا آرزوش اینه بزرگ بشه مثل علی مولا بتونه در خیبر رو از جا بکنه!

اینم شما و محمدحسن از زاویه نگاه خودش!

خودش سلفی گرفته !

موافقین ۳ مخالفین ۰

مهر امسال جشن یک سالگی استمرار حضورم در بیان است!

اولین باری است که اینقدر مستمر در بیان می نویسم! برای خودم هم عجیب است!

یکی از دلایل استمرار این است که در اینجا دوستان جدید خوب و متفاوتی پیدا کردم

که حال خوبی برایم رقم زدند! اینقدر خوب که تقریبا هر روز در اوقات بیکاری بیان خودم و شما را چک می کنم!

حقیقتا اولین باری که آمدم اینجا تصمیم گرفته بودم فضای وبلاگ بیشتر حال نوشت باشد

بروم سراغ درونی نویسی در یک جای دنج ناشناس بلکه شاید تابوی ننوشتن و نگفتن بشکند که نگفتم، نشکست :))

در اینستاگرام نمی شود هر چیزی را نوشت و گفت

شمسی کوره و آشنا و نامحرم بسیار است!

از اینستاگرامی ها هم یک رفیق قدیمی اینجاست که نیست :))

و یک دوست امین و امنی که گه گاه می خواند و نظر می دهد :)

القصه اینجا هم یک محفل خوب کوچک دیگری شد با تعدادی مخاطب عزیز

که منت می گذارند می خوانند و گه گاه نظری هم عنایت می کنند

سعی کرده ام مختصر بنویسم که شاید بخوانید :)))و الا اگر منبر بروم پایین بیا نیستم :))) 

هر چه هست خیر است

و خوشحالم که در کنار این جمع خوب و عمیقی که تفاوت های سیاسی و مذهبی بسیاری با آنها دارم هستم

و صمیمانه زیست می کنم:)

موافقین ۷ مخالفین ۰

از آقای عباسی ولدی الگو گرفتیم و برای محمدحسن شخصیت محوری تعریف کردیم

شخصیت محوری پسر ما شد علی مولا علیه السلام

تقریبا هر شب براش قصه های حضرت رو با بیان جذاب تعریف کردیم

بیشتر روزها که از خواب پا میشه، به علی مولا سلام میده!

دائم میپرسه علی مولا از من راضیه؟ علی مولا رو پس کی می بینم؟علی مولا الان چه کار می کنه؟

علی مولا خونه اش کجاست؟ منم دوست دارم مثل علی مولا آدم بدارو بکشم

باباااااااااا علی مولا چققققققدر بچه ها رو دوست داره!

چند وقت پیش می گفت شب خواب علی مولا رو دیدم! چه شکلی بود؟ صورتش چراغ داشت نوری بود :))

فقط کافیه یه شب قصه علی مولا رو تعریف نکنیم! مته میشه روی مغز ما :))

عمرت با عزت عباسی ولدی، حلاوت این انس کودکانه با امیرالمومنین علیه السلام بدجوری به دهانم نشسته

جالبه محمدحسن ما علاقه ای به شخصیت های کارتونی نداره، اصلا کارتون نمی بینه

مدام در حال انجام بازی های حرکتیه و نوحه می خونه :))))

پ.ن:

عباسی ولدی می گفت وقتی شخصیت محوری بچه ات شد اهل بیت علیهم السلام

از همون کودکی باهاش انس میگیره و زندگی میکنه

وقتی من پدر و مادر ممکن الخطا، دیگه الگو نشدم، اونوقت خطاهای ما به حساب دین گذاشته نمیشه

همین بچه اگه رفتاری خلاف سیره اهل بیت ببینه بهمون تذکر میده!

ما هم دست و پامون رو جمع می کنیم

دیگه نمی تونیم با بچه بدرفتاری کنیم، دروغ بگیم

فوری میگه علی مولا دروغ نمی گفت، علی مولا بچه ها رو دوست داشت...

موافقین ۳ مخالفین ۰

برای اهل مطالعه می گویم! ساده نگیریم! ندانستن بعضی وقایع ما را از حقیقت دورتر و دورتر میکند! وقتی دور شدیم حب و بغض ما هم جهتش چپکی میشود!

بعد یک سری لمپن می توانند آدمهای عوضی تاریخ را جای مقدسات به خورد ما بدهند! حالا شاید برای ما مقدس نشوند اما دیگر بغضی هم نسبت به آن ها نخواهیم داشت! یعنی دستور خدا پر و کشک! 

امروز سالگرد پنجشنبه سیاه است! روز ان الرجل لیهجر! رجل؟؟؟ یهجر؟؟؟

در چنین روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به جهت تاکید نهایی و محکم شدن پیمان غدیری قلم و دوات خواستند تا راه رستگاری را برای بشر مکتوب کنند که دیگر بهانه ای نباشد! اما موجود پلیدی که اتفاقا جزو مقدسات 80 درصد مسلمین جهان است، احساس خطر می کند و مانع شده و نسبت ناروای هذیان گویی به پیامبر می دهد! ان الرجل لیهجر! واقعه ای که حتی اهل سنت هم نتوانستند آن را محو کنند!!

کتاب نقش ائمه در احیای دین اثر علامه عسکری را می خوانم، هر روز، مداوم و دقیق! و هر روز بیشتر به غصه می رسم!

به سند صحیح از منابع دست اول اهل سنت جنایات و انحرافاتی که مکتب خلفا در دین ایجاد کرده اند را لیست می کند و پیرامون آن تحلیل دقیقی ارائه می دهند! همان ها که وقتی نتوانستند خلفای زنازاده خود را بالا ببرند تصمیم گرفتند پیامبر را پایین بکشند! تا حالا بررسی کرده اید ببینید پیامبر اهل سنت کیست؟ اوصاف او در صحیح ترین کتب اهل سنت که مساوی با قرآن می باشد! چنین آمده که:

- ایشان دچار فراموشی شده و با حالت جنابت به نماز می ایستد

- گاهی نماز صبحش قضا می شود...

- عایشه را بر دوش می گذارد و رقص زنان عرب را تماشا می کند...

- مومنین را از روی خشم لعن می کند و بد و بیراه می گوید بعد پشیمان می شود و می گوید هر که را من لعن کردم خدایا برای او حسنه بنویس!!

- شیطان در او نفوذ می کند و ... .

همه این ها برای چه اتفاق افتاد؟ که اگر تاریخ به روشنی و قاطعیت گواهی داد که عمر شهره بود به کتک زدن زن ها دیگر کسی بر او خرده نگیرد! تا اگر یزید اهل فسق و فجور شد خلیفه وقت، کسی بر او خرده نگیرد! تا اگر پیامبر معاویه را لعن کرد، فردا روزی که معاویه خلیفه شد بگویند پیامبر همان است که به اشتباه مومنین را لعن می کرد! تا اگر عمر اوضاع را نا مساعد دید و اجازه نداد پیامبر راه رستگاری را نشان دهد بگویند او همانی است که پیامبر در وصف وی فرمود: فرشتگان هم از او شرم دارند! تا اگر در غدیر پیامبر جانشین و حجت خود را برای چندمین بار معرفی کرد بگویند پیامبری که جلوی خشمش را نمی توانست بگیرد چگونه خلیفه انتخاب می کند؟ پیامبری که در امور دنیا بی تخصص بود چگونه می تواند برای خود جانشین تعیین کند؟؟

باری پیامبر مکتب سقیفه این گونه است، در حالی که او در مکتب شیعه ما ینطق عن الهوای است! او نمی گوید مگر وحی ! ان هو الا وحی یوحی! او خلیفه الله است! رحمت للعالمین است و اوصاف او در انجیل و تورات به تفصیل آمده است!

حالا دلیل تاکید خاص شیعه اهل بیتی بر برائت را باید فهمیده باشی...

پ.ن:

حتما پی دی اف یا نرم افزار کتاب علامه عکسری را تهیه کنید، منابع دقیق و بی نقص با قلمی روان و آسان...

درد و دلی بود که باید بیان میشد :)

بماند در تاریخ :)))

موافقین ۲ مخالفین ۰

به نظرم یکی از سخت ترین آزمایش هایی که یک مومن بهش مبتلا میشه، ترجیح دادن خواست خدا به خواست شخصی و میل دلشه! گاهی اوقات که دچار روزمرگی یا غفلت میشیم یا نه سر سختی های روزگار روحمون آزرده میشه، به جایی یا کسی تکیه می کنیم که مطمئنه، امن ه، خوب و دقیق ه اما تکیه کردن بهش مغایر با خواست پروردگار هست! نه خودش بلکه اون فعل با خواست خدا مغایرت داره :) مومن که جای بد نمیره، با آدم بد نمیشینه! مثلا دچار تتلو یا علی کریمی و یا مصیح علینژاد که نمیشه :))) نه ولی همین سطح بالا بودن کار رو خراب میکنه دیگه ! چیزهایی و کسانی که منطبق بر استانداردهای ما هستند و اوکی و روال به نظر میان یعنی جنس بنجول وبدلی تشریف ندارند ولی تمسک و فعل برقراری ارتباط با اون ها با قاعده خدا جور در نمیاد! تو این مرحله قراره تقوا مورد ابتلا قرار بگیره! این مرحله که پاس شد می رسیم به ورع که یه غول بالاتر هست:)) فعلا تو تقوا بمانیم و پاس بشیم، ورع بماند پیشکش:))

خلاصه ما در تک تک لحظه ها در حال این جدال و انتخاب هستیم. دل می گوید بمان و عقل می گوید برو :)

موافقین ۴ مخالفین ۰

دیشب رفتم کلاس درس هفتگی و خدمت استاد دوست داشتنی

اینقدر حالم نافرم بود که نمی خواستم برم، کشاندن من رو

رفتم و چققققققدر حالم بهتر شد

امروز بهترم الحمدلله به مدد نگاه اهل بیت علیهم السلام

در تاریخ ثبت بشه که دیدن استاد اهل بیتی چقدر می تونه حال آدم رو خوب کنه :))

فعلا که خوبیم

مود امروز اینه چون می گذرد غمی نیست :))

خدا به داد فردا و فرداها برسه

علی الحساب این جور که معلومه از شام دوشنبه حالم ما خوب میشه،

اگر پایدار نباشه دو روز دوام میاره و بعد...

اگر هم شفا حاصل شده باشه هم که الحمدلله :))

اما ریشه ها را چه کنیم؟

شنبه ها هم می رویم کلاس دیگری ولی اینقدر حال خوب کن نیست

اصلا مگر کلاس می رویم حالمان خوب بشه؟

نه ولی اثر وضعی رو دست کم نگیرید.

پ.ن1:

فرصت روزانه نوشتن ندارم وگرنه بیان رو منفجر می کردم :)))

پ.ن2:

دیشب صحبت از نیت بود که مقدم بر عمل هست حتی!

حیفه کار خوب کنیم اما نیت اون زحمت رو خراب کنه

میل به دیده شدن، تفاخر و ریا بد آفتی هست.

موافقین ۳ مخالفین ۰

حال نوشت جهت ثبت در تاریخ ایران زمین به منظور استفاده آیندگان :))

چند هفته ای میشه که حال روحیم به سمت و وسوی بدی داره میره

کاش روزیم میشد راهی کربلا میشدم دوباره!

قطعا حالم روبراه میشد، همسر که نمی تونه بیاد سر محمدحسن، منم گفتم نرم دیگه!

سخته یک هفته با بچه تنهایی سروکله زدن،

سری های قبل بدجوری اذیت میشد، اهم و مهم کردم دیدم اهم کنار همسر بودنه!

وجود مرد لازمه کنار خانواده، حالا من تمام سعی خودم رو می کنم که فقط لاشه نباشم، فقط سایه نمونم

بخندم و بخندانم، گوش کنم، گوش کنم و نظر بدم و همدردی کنم

یا هیجان زده شم و نذارم خانوم خونه احساس خلاء کنه!

کمک هم می کنم، تفریح و گردش هم میبرم، شبا هم مسواک میزنم و شب بخیر میگم :))

اما حقیقتا روز به روز دارم از درون پژمرده تر میشم، این قطعا بده خیلی بد :))

می شنوم اما شنیده نمیشم

یه بخشی برمی گرده به خودم که پیچیده موندم! نمیگم از خودم برای اهل خونه

تو بیکاری داشتم عکس های طبیعت ایسلند و فنلالند رو نگاه می کردم

برخلاف سوییس که سرسبز و زنده است،

این دو کشور سرشار هستند از لوکیشن های دنج، سرد، ابری و خلوت.

قبلا می گفتم کاش الان سوییس بودم اما الان ایسلند و فنلالند رو ترجیح میدم:))

کنار دریا، بین دو کوه، تو یه خونه چوبی، چسبیده به ساحل که بخار از دودکشش بیرون میاد

چرا؟ چون هیزم رو تازه ریختم تو شومینه

فلاکس چایی هم گذاشتم روش و خیره شدم به طبیعت بارونی بیرون پنجره :))

تبریک بگید افسرده تر شدم ؟ درسته ؟:))

افسرده تر شدم چون سبک زندگیم دورتر از اهل بیت شد اینو باید قبول کنم.

حالا من یه برونگرانمای شاد منظر افسرده و مرده حالترم :)

پ.ن:

ان شاء الله سال دیگه همین تاریخ به این نوشته ها بخندم و زندگی جدید پر خنده ای رو شروع کرده باشم :)

موافقین ۰ مخالفین ۰

بنده خدایی چند روز پیش گفت:

آدما اگه از درون پر تلاطم هم دیگه با خبر بشن با هم مهربون تر میشن و هوای هم بیشتر از قبل خواهند داشت!

اونا نمی دونند به ما چی گذشته و داره می گذره متوجه نیستند ما با چه مشکلات سخت درونی روبرو هستیم

برای همینه که بعضی وقت ها بی رحم و متوقع میشن و دل میشکنند!

خب طبیعتا توقع داشت سرتکون بدم و تایید کنم، اما من محکم و قاطع زدم تو حالش :)) و گفتم:

اما تجربه نشون داده "بعضی" از "ما" آدم ها هر چقدر بیشتر از هم بدونیم

و به خود واقعی هم دیگه نزدیک تر بشیم،

نه تنها مهربون نخواهیم شد بلکه وحشی و هارتر هم میشیم :))

چون در لحظه گرگ درونمون فعال میشه و خوی درندگی مون می ریزه بیرون

در نتیجه وقتی که به نقاط ضعف هم دیگه اشراف پیدا کنیم راه رو برای حمله هموارتر می بینیم :))

خیلی دارک شد نه ؟:)) بذار دارک بشه چون معتقدم بهتره یه خط قرمز دائمی بکشیم دور خودمون

و از یه جایی به بعد به هیچکس اجازه ندیم نزدیک تر بشه :)

الان اساتید روان میان میگن شما دچار طرحواره بی‌اعتمادی و بدبینی هستید

و اگه درمان رو جدی نگیرید ممکنه به یه شخصیت پارانوئید تبدیل بشید :))))

من با این تفاسیر یه پارانوئیدم یا یه واقع بین؟ :))

موافقین ۳ مخالفین ۰

به گواه تاریخ دم و دستگاه سیدالشهدا علیه السلام پابند و زیر دین این و آن، این حکومت و آن دستگاه نبوده، نیست و نخواهد بود! آن کسی که پای کار دین بوده اگر صاحب ایمان مستقر باشد ان شاء الله که به مدد حضرت صاحب الزمان علیه السلام پایدار می ماند، با هر سلیقه و سطح معرفتی از در این خانه بلند نشده و نمی‌شود و مهمان چند ساله هم نخواهد بود! تکرار کنیم، این قاعده محدود به حکومت ها و اشخاص نیست، جمهوری اسلامی و پهلوی و قاجار و غیره هم ندارد! اراده خدا این است که این نور خاموش نشود! مجالس روضه را ببینید هرسال شلوغ تر و انبوه تر از سال قبل، از حسینیه اعظم زنجان تا هیئت های خانگی در تمام کشور تا هیات مطرح تهران، از کریمی تا بنی فاطمه و ...  زوم نقشه را هم که بردارید و از ایران خارج شوید این روند بازهم پایدار است! نمی دانم فیلم های امسال کشورهای مختلف را دیده‌اید یا نه از استرالیا تا انگلیس و آلمان و آفریقا و آمریکا تا خود عراق و باقی! همه پای کار تعظیم شعائر و مواسات با اهل البیت علیهم السلام بودند و ماندند! حقیقتا خدا و دین و اهل بیت مصادره شدنی نیستند! البته اگر کسی هم نیاید به حال خدا فرقی نمی کند!

پس در نتیجه گریه هر شب ما، عزاداری امروز و دیروز ما مدیون هیچ شخص، گروه و حکومتی نبوده و نیست و نخواهد بود! می آیند و می روند این خدا و آیات خداست که باقی می ماند...

اینم مانده بود در دلم گفتم مکتوب کنم :))

موافقین ۶ مخالفین ۴

توفیق شد امسال تاسوعا وعاشورا کربلا بودم.

الحمدلله به مدد سیدالشهدا علیه السلام چند میلیون نفر زائر در عراق، با عقاید متفاوت کنار هم عاشورای پر شکوهی رو رقم زدند!

هرکس هر جور تونست با اهل بیت علیهم السلام مواسات کرد، یکی سینه می زد، یکی زنجیر، یکی تیغ یکی قمه،یکی فقط از درون می سوخت و گریه می کرد، اون یکی لطم می زد، خلاصه بگم که کسی هم به کار کسی کاری نداشت! حتی جلو باب القبله جایی که عشاق اباعبدالله علیه السلام قائل به تطبیر هستند و قمه زنان و با شکوه وارد حرم سیدالشهداء علیه السلام میشن، یه دسته کنار قمه زن ها پرچمی دستشون گرفته بودن که یه طرفش عکس رهبر بود و طرف دیگه اش شهید ابومهدی! اونا تو حال خودشون بودن این طرف هم تو حال خودشون، کسی به اونا نگفت بی بصیرت کس دیگه هم نیومد بساط این یکی ها رو بریزه بهم!

خب حالا شما فکر کن رفقای دگم انحصارطلب تو ایران اگه می خواستن چنین عاشورایی رو برگزار کنند بعید نبود ۹۰ درصد جمعیت چون با منویات اون ها سازگار نبودند یا مشمول بازداشت می شدند یا گاز اشک آور میخوردند یا باید ساچمه از بدن خارج می کردن! چرا؟ چون دوستان با مکتب اهل بیت آشنا نیستند در نتیجه نمی توانند تفکر مخالف خودشون رو تحمل کنند!

دیگه نمونه کار زیاده دیگه...

خلاصه الحمدلله که این یه توفیق از جمهوری اسلامی سلب شده :))

موافقین ۳ مخالفین ۲

درست امروز باید سر و کله پسر گل و مودب همکار عزیز که تازه کنکور داده در محل کار پیدا شود و ناخواسته بین این همه مشغله، مرغ خیال تو را ببرد به دوران سیاه گذشته :) حقیقتا تمام خاطرات سابق یکباره جلوی چشمانم قطار شد، تمام آن اشتباهات و سادگی ها، دردها،کله شقی ها، لجاجت و تجربه گری های منفی که فقط و فقط برای اثبات خود و نمایش به دیگران خلق شدند و در عین حال قابلیت های فراوانی که در گیر و دار اولویت های بی اهمیت و بعضا مضر تلف شدند و سوختند!

این یک واقعیت انکار ناپذیر است که بخش مهمی از آینده یک فرد در گرو تربیت کودکی و نوجوانی اوست! اگر این آینده به خوبی پی ریزی نشد، وقتی به هوش آمدی تازه باید جان بکنی تا ماشین زندگی را به جاده صلاح برسانی! تازه اگر برسانی!

به محمدحسن که نگاه می کنم گاهی بغض راه گلو را می‌گیرد که آیا من برای او در نقش والد می توانم قطع کننده زنجیره عدم آگاهی نسل های گذشته باشم یا خیر؟؟ می توانم پدر خوبی برای کودکی و نوجوانی این پسر معصوم باشم یا خیر :)

ادب این پسر همکار، پاااااکی، تواضع و حال خوبی که دارد نشان می دهد در جاده صلاح قرار گرفته و اگر خدا بخواهد و خودش هم تلاش مضاعف کند به یک آینده روشن می رسد ان شاء الله! آینده ای از جنس آرامش بدون دست و پا زدن، وقت تلف کردن و زخمی شدن!  حالا من 35 ساله به مدد امام عصر علیه السلام رسیدم به یک ساحل امن و آرام، بله رسیدم که این وصال حاصل نگاه و عنایت پدرانه ایشان بود، توانی در من ایجاد کرد که با دست و پا زدن فراوان نگذارم راه خطا دوباره پیموده شود و خامی گذشته تکرار گردد، الحمدلله، امیدوارم ناشکری ام زیاد به چشم نیاید! اما این را هم بگویم منظور من از جایگاه لزوما شرایط مالی و شغلی و اجتماعی نیست! بحثم عقیده، جهان بینی، ارتباطات، سبک زندگی و آرامش درونی است! باقی موارد در مرتبه بعدی اهمیت هستند که هیچ خود متاثر از درون و سبک تفکر و جهان بینی خواهند بود.

القصه:

بله متوجه هستم! با ناله و حسرت چیزی عایدم نمی شود، جالب است بدانید که من معمولا سعی می کنم غصه گذشته را نخورم و در حال زندگی کنم، می دانم عزیز دل متوجه ام  بله بله:)) اما خب چه کنم؟ زخم ها هر از گاهی سرباز می کنند و عجیب درگیر و همراه می شوی. اگرچه زود به هوش می آیی و فورا با خود می گویی بگذریم کجا بودیم؟؟؟ که می گذرد اما محو که نمی شود تا لب مرگ با تو هست.

موافقین ۵ مخالفین ۰

اگه چشم نمی خورم، بگم؟ 

میگم چشم :)))

علیرغم مرض بیش فعالی که بهش مبتلا هستم، تمام سعی خودم رو می کنم که خوب بشنوم و در نتیجه عموما هم می تونم خوب راهکار بدم، همسر جان میگن من اگه بخوام خوب می‌شنوم و برای دردهاش مشاور خوبی هستم، اذعان خودشون هست دیگه :)) مثلا سر انتخاب قضاوت و معلمی اول نظر خودش قضاوت بود، چون با توجه به رشته و دانشگاهش می تونست بدون آزمون وارد عرصه منحوس قضاوت بشه ولی من مخالف سرسختی بودم برای این قضیه، نشستیم صحبت کردیم، من نظرم رو بدون تحمیل گفتم و انتخاب رو با خودش گذاشتم، در نتیجه دچار تردید شدند، دست آخر قرار شد با استاد عزیزم صحبت کنند و مشورت بگیرند که الحمدلله جواب داد این پیشنهاد و با مشورت های ایشون رای کاملا برگشت :)) آقای دکتر که دست برقضا در دهه شصت از نخبگان مهندسی کشور بودند، انتخاب آخرشون شد معلمی و الان هم عضو هیات علمی هستند، در حالی که می توانستند پول پارو کنند اما نکردند.

یا مثلا در خصوص باگ های رفتاری و چالش های این تیپی راهکارهای خوبی میگیره از من. و البته من از ایشون :)

ما کلا اصلا اجازه نمیدیم اتفاقات درون خونه به بیرون درز کنه خودمون حلش می کنیم، بسته و مرموزیم:))

اما این آخری ما سر یه انتخاب حساس و مهم به چالش رسیدیم، پوششی به نام چادر :))

خب از ملاک های من در انتخاب همسر پوشش چادر بود اونم نه چادر صورتی که چادر سفت و محکم، ایشون هم خب اینگونه بودند اما الان مدتی است خیلی اصرار به استفاده از عبای پوشیده دارند، این بار هم منطقی صحبت کردیم ساعت ها حرف زدیم اوایل کمی عصبانی هم شدم :)) ولی دست آخر این بار بنده تن دادم به علاقه ایشون :)) چون می دونم در وقار و حیای ایشون سر سوزنی خدشه وارد نخواهد شد.

راستش را بخواهید قرار نیست همیشه دل به خواه ما اتفاق بیوفته، این پوشش رو دوست نداره، راحت نیست از طرفی استانداردهای حیا و پوشش هم که به خوبی رعایت میشه پس دیگه حله، غرض این که اهل مذاکره باشیم، به تفاوت دیدگاه ها احترام بذاریم. جالبه که از وقتی موافقت من رو برای عبا گرفته خیلی شادتر و فرش تر شده، چی از این بهتر کاکا؟

موافقین ۸ مخالفین ۰

این طور نیست که هر کس ظاهر شاد و روی خوشی دارد، پس در نتیجه غمی هم ندارد! در حال حاضر و در طول این سالیان، هرکس توفیق زیارت حضوری بنده نصیبش شده است، بلااستثناء اظهار داشته که شما چقدر خوش برخورد و شاد هستید و اینا:)) اما کدام زائر روی ماه منی باور می کند که من هر روز جهت درمان افسردگی و اضطراب همزمان دارم سیتاکسا 40، پرانول 10 به اضافه کلومیپرامین10 مصرف می کنم؟ :))

قضاوت کننده از ظاهر عاقبت خوبی ندارد :))

اما همین منی که در حال درمان افسردگی اضطراب زده هستم، لحظه ای از امید به زندگیم کم نشده است، حقیقتا من حامل رنج های فراوان سالیان گذشته هستم که امروز سرباز کردند و محکم و مصمم کمر به قتل من بسته اند ولی یقینا تیرشان به سنگ خواهد خورد، ان شاء الله :)

رنج های من ریشه در تاریخ دارند! که حاصل زخم های آدم های اطراف به اضافه خامی و نفهمی خودم بوده است اما خدارا شکر که لحظه ای من را رها نکرد و آرام و رها پرتم کرد در بغل اهل بیت علیهم السلام :)

یک چیز را بی اغراق و ادا و لوس بازی بگویم، تنها نخ اتصال من به زندگی، عشق به آل الله علیهم السلام است :)

باور کنید شعار نمی دهم، اگه دنبال اکسیر می گردید بروید در خانه اهل بیت، مودبانه وصل شو حاااااالت دگرگون خواهد شد.

اینم درد و دل من.

موافقین ۵ مخالفین ۰

مایی که نه اهل دنیای آزاد، پوچ و بی قید این طرفی ها هستیم و نه اهل مکتب عرفان زدهِ بی در و پیکرِ هیجانیِ اخوانی آن طرفی ها، راحت می‌توانیم از بام تهران پایین را نگاه کنیم و چای نبات نوش کنیم و به گذر زمان دقیق شویم و غصه بخوریم! اما آیا چای نبات تمام این دردها را سامان می دهد؟ مگر اینجا قهوه تلخ است که با چایی نبات تمام دردها را تیمار کرد؟ گیرم نمایشنامه ای که برای مدیریت نوشته اند بی ربط به قهوه تلخ نباشد اما چایی نبات کجا و تسکین دردهایی که هر دو طرف به جان مان گذاشته اند کجا؟ بله هر دو طرف! چاره چیست؟ انتظار! عمل به تکلیف! به قول دکتر عمل به آنچه می دانیم! بله اما میان وعده چه می شود؟ چایی نبات +سفر:))

ما با مشهد شروع کردیم، سر از آهار و میگون درآوردیم و پریشب رسیدیم به یک زیارت نقلی و جمع و جور! همین پنجشنبه مهمان بانوی جلیله حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بودیم! و چقققققققدر چسبید این زیارت! حدود ساعت 12 رسیدیم و تا بعد از نماز صبح ماندیم و خنکای هوای قم و لطافت نسیم حرم را وارد ریه کردیم. سری هم به مزار شیخ مرحوم بهجتِ عبدِ نازنینِ کم نظیرِ خدا زدیم و کمک خواستیم!

زیارت با توجهی که رزق اشک همراهش باشد، قلب را صیقل می دهد، غبار را پاک می کند! پاک شدن را حس کردم درست مثل مشهد مقدس! اما نمی دانم این مازوت سوزی ها و سرب موجود در هوای تهران چقدر تاثیر گذار است، بر که می گردی به این شهر نفرین شده، ریه ها دوباره پر می شود از دود و حالت سنگین می‌شود! فلذا قرار شد شب جمعه ای بلا استثناء یا سیدالکریم باشیم یا قم و برای فرج هم دعا کنیم.

پ.ن:

امروز در وبلاگ عزیزی که از شهادت نوشته بود یاد شهید دوست داشتنی ام ابراهیم مجد افتادم! همو که با چشمان نازنینش امام زمان علیه السلام را دیده بود! یاد روزهای گلزار شهدایی افتادم که بلا استثناء مهمانشان بودم!چشم امام زمان بین هم نداریم... 

موافقین ۷ مخالفین ۰

چند روزی هست دارم به کلیپ دقیق و تمیز مطیعی فکر می کنم

تفاوت های سیاسی بسیار مفصلی با حاج میثم عزیز دارم

اما واقعا به شخصه ایشون رو یک سرمایه کم نظیر برای جامعه مداحان می بینم

حیف که قدرش را خود امت حزب الله هم نمی شناسد و نمی دانند و از روی هوی نفس مدام ایشان را می کوبند!

استاد - مداحی با دغدغه های خوب و سواد دینی عمیق و دقیق!

صدای ما که به دی جی مداح ها و خواننده های صورتی نمی رسد

نزدیک هم نیستیم بهشان که تف کنیم روی صورت مبارکشان

ان شاء الله که در برزخ و قیامت پاسخ درخوری بابت بدعت ها و تغییر ذائقه هایی که ایجاد کردند خواهند داد

البته در آن روزگاران زبان ها قفل می شود و دهان ها سرویس و گرزهای آهنین و آتشین...

پ.ن1:

همسرم در مقطع هفتم شاگردان انقلابی صورتی دارد که چادر سر می کنند، سلام فرمانده ای باز تیر هستند

مقید هستند که پیکسل های رنگارنگ شهدایی به کیف آویزان کنند

و دیت های عاشقانه با دوست پسرهای حزب اللهی و ارزشی خود را در گلزار شهدا بگذارندخنده
تازه خیلی سنگین و رنگین کلی هم کادو برای یکدیگر رد و بدل می کنند :))

این است ماحصل تربیت غیر اهل بیتی و هیجانی آقایان

کسانی که دوزار سواد ندارند اما داعیه دار تربیت نسل جدید هستند

عمیقا می گویم خدا لعنتتان کند.

پ.ن2:

این پست سیاسی نبودا، فرهنگی تربیتی بود :))

موافقین ۶ مخالفین ۰