چماق و اصلاح ؟ حاشا!

سه شنبه, ۱۹ مهر ۱۴۰۱، ۱۰:۰۳ ق.ظ

یادم میاد دبیرستانی که بودم مو فشن می‌کردم، منو میدیدی می‌گفتی با کله رفتی تو پریز برق ( مد اوایل دهه 80 همین بود، برقی!) یه تیکه ریش نیم بند زیر چونه هم میذاشتم و حس می کردم روی ابرها سیر می‌کنم و خفن روزگار شده‌ام! هر کسی هم حرفی میزد جبهه می‌گرفتم که به انتخابم احترام نذاشتی من همینم برو بابا و خلاصه غربتی بازی!البته بگم اهل نماز و روزه و هیات هم بودم!!

یه بار مردی از فامیل رسما به من معترض شد قبل تر هم اعتراضشو به گوش دیگران رسونده بود که فلانی با این تیپش... ! بدجوری بهم برخورد و احساس کردم باید از لج اونم که شده ادامه دهم این راه پر نور را!

می بالیدم که راه من این است و روی انتخابم محکم ایستاده ام!!! پدر بزرگی داشتم که بهش می گفتن آشیخ غلام عباس! شیخ بزرگ و عارف مسلکی بود! همیشه خندان بود، کم حرف می‌زد ولی به قاعده، لطیف، شوخ و پر حکمت! هر بار منو میدید با خنده می گفت: ریش تراش‌ها هم دیگه مثل قدیم نیستند یه جا رو می زنند یه جا رو نه و بوسم می کرد:)) من در عین آرامشی که ازش می گرفتم خجالت زده هم بودم! دیگه احساس غرور نمی‌کردم، لج باز نمیشدم و نوری در این راه نمی دیدم!

پ.ن:

اواخر دهه هشتاد تیپ و مشی من تغییر کرد، نه با اعتاب و کنایه آن فامیل مسئولیت پذیر بلکه با اختیار خودم، محققانه به لطف نگاه پدرانه امام عصر علیه السلام. حالا الانم چیزی نیستما :)) غرض این که

چماق را زمین بذار :)

موافقین ۳ مخالفین ۰

چه بامزه می‌گفته پدربزرگ‌تون 

 

متاسفانه مهارت یاد نگرفتیم

فکر می‌کنیم مثلا سرکوفت و سرزنش طرف مقابل رو به خودش میاره

دقیقا
مهارت
ما تو بحث تربیت میراث دار شیوه گذشتگانیم و این زنجیره رو داریم با خودمون میبریم جلو...

به به می‌بینم که در کنار اینستا اینجا رو هم فعال کردین آقای براتی :))

زمونه زمونه جهاد تبیینه :)))

سلام

هیچ وقت زور و اجبار پاسخگو نیست

برای هیچ کس

سلام و ارادت.
و در هیچ زمینه ای
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">