نقطه سر خط
اون شاید شب بود من پسر انسان
با هم جنجال به پا کردیم
با هم دانشگاه رفتیم
کلاس پیچوندیم کلاس رفتیم
پارکینگ دانشگاه خونه هم دیگه خوندیم و نخوندیم و پاس شدیم
تو برف گیر می کردیم
با هم سینما می رفتیم
شنبه به شنبه هفت جیرانی رو تحلیل می کردیم
چ دیدیم قلاده ها و اخراجی ها دیدیم
اختلاف عقیده سیاسی سنگین پیدا کردیم
اما سر سوزنی رفاقتمون بهم نخورد چون جنبه درک تفاوت ها رو داشتیم
بحث می کردیم اما تهش می خندیدیم
ساقدوش عروسیش که شدم تازه فهمیدم چقدر زود بزرگ تر شدیم
بچه دار که شدیم فهمیدم داریم پیر میشیم
خلاصه پسر باغ بالا رفت
کلی خنده جا موند، رفت
امسال کربلا قدم به قدم به یادش بودم
تو این سی و اندی روز هر روز بهش فکر کردم غصه خوردم
هنوز هم باهاش اختلاف عقیده دارم
تو برزخ بعد این که دستمو گرفت و شفاعتم کرد ازش می پرسم و بهش میگم چه خبر؟؟ :))))
هر روز تو فکرشم
هر روز خاطراتمونو مرور می کنم
چقدر باهات خندیدم رفیق
چقدر نوحه گوش کردیم عشق رضا هلالی
دنیااااااااااااااااااااا.
پ.ن:
آشفته ام اما دل خوشم به امداد حضرت حجت ابن الحسن علیهما السلام :)
- ۰۴/۰۵/۰۷
ولیجه پرستی؟؟؟؟
پرستی؟؟؟؟
شما به وقتش مطمئنی با ولی همونکاری رو نمی کنی که با ولیجه؟