کف از دل دریا چه خبر داشته باشد؟

چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ۱۰:۲۱ ق.ظ

تو خونه تکونی آدمی چه چیزهای آنتیکی پیدا میکنه!

تو جمع و جور کردنای امسال به 4 قطعه عکس از 4 مقطع زندگیم رسیدم!

منم که عکس می بینم قشنگ میِِرم تو عمق تاریخ!

میشکافم و میریزم بیرون، آخرش هم که جمع نمی کنم، میریزم یه گوشه ای تا باز بمونه که نکنه عطرش بپره :)

اولی متعلق به سال های اول دبیرستان بود، دوره خامی مطلق، پر از تلاطم و درد

تجربه های ناخوشایند، دوستان خوب و بد و سبک زیستن مواج! که اثراتش هنوز هم پابرجاست

دومی متعلق بود به عکس کارت غرفه داری نمایشگاه قرآن سال 87!

موی فشن، صورت شیش تیغ، ابروهای یکم مرتب و دستکاری شده :))

خلاصه پارادوکسیکال ترین حالت ممکن! با اون تیپ و قیافه و سبک زیستن

با زبون روزه میرفتم مصلی محصولات قرآنی می فروختم!

( اینجا یه سری خاطره از دوران غرفه داری چند ساله نمایشگاه قرآن نوشتم

که صلاح نبود منتشر بشه فلذا پاک کردم :))) )

دو سال بعدش هم که خودم یه موسسه ثبت کرده بودم و مستقل شده بودم مثلا!!

متناسب با حال و هوای اون موقع شبابی خوش می گذشت خلاصه:))

عکس سوم مربوط بود به اوایل تحول طوفانی عقیدتی و اخلاقی

هنوز رگه های سوسولیسم در ما بود اما خب پیراهن و ریش روی صورت کاور کرده بود قضیه رو!

و عکس چهارم که مربوط میشد به اوایل دوران متاهلی، یک پارچه آقا دسته گل و مودب :))

کی ؟ همون احمد سوسول دبیرستان و سال های اول دانشگاه با اون پیشینه!!

گر نگهدار من آنست که من می دانم

شیشه را دربغل سنگ نگه می دارد

چی میخواستم بگم؟ انگار نخ اصلی از دستم در رفت :))

آره واقعا زندگی مثل سیب آویزون روی درخت میمونه که یهو می افته پایین

چرخ می خوره چرخ میخوره تاااااا این که بالاخره برسه روی زمین سفت و خشن!

همونقدر پرکنش، همون اندازه پر حرکت و همونقدر کوتاه!!!!

چیزی که این وسط بهش رسیدم این بخش از آیه شریفه است: 

بیدک الخیر!

معناش جبر فلسفی نیست!

یقینا سرخوشی و وادادگی عرفانی هم نیست!

اما یادمون باشه ما تو مِلک خداییم، خدای مهربان، ستار العیوب و مقتدر!

شعار میدم؟ نه به خدا دارم اونی که بهش رسیدم میگم!

وقتی تو زمین خدا بازی میکنیم، باید حواسمون باشه که با نعمت اختیاری که داده بهمون گند نزنیم

چون همون اندازه که مهربونه، مقتدر هم هست

هر لحظه بخواد میتونه بزنه پس کله و کار رو یکسره کنه

کار یکسره کردن لزوما به معنای عذاب لحظه ای نیست

عقب افتادن، پیچ خوردن، بی برکت شدن عمر و ... تا به خودت بیایی

اما باهاش که باشی برات خیر میچینه :)

چی دارم میگم؟

خیال حوصله بحر می پزد، هیهات

چه هاست در سر این قطره محال اندیش

 اما اصل مطلب

از زاهد بی مغز مجو معرفت عشق

کف از دل دریا چه خبر داشته باشد

موافقین ۳ مخالفین ۰

قطره محال اندیش

 

واژه قشنگیه

 

معرفت عشق رو از کی باید جست؟

سوال پر مغزی بود.
معرفت از کی؟
درجه بندی داره
از آدم زلال و آروم
بالاتر از یه بنده مودب و با تقوا و مهربون
بالاتر از جناب سلمان فارسی :)

بالاتر از جناب سلمان، میشه پیامبر.

 

کو؟

کجاست؟

قابل قیاس نیستند
ما که مثل حجت های خدا نمیشیم
اما می تونیم از یاران خاصشون الگو بگیریم.

+ همین آدم های ساده اطرافمون رو دریابیم همه یک سری آدم حسابی کنارمون داریم که می تونیم رنگ بگیریم، من دارم سعی میکنم رنگ بگیرم :)

نه، قرار نیست رنگ بگیریم.

صبغه الله و من احسن من الله صبغه.

 

هرکسی باید اینو در خودش، در خود خودش پیدا کنه.

اون رنگ در ما هست،

منتها لای رنگهای کثیر، پوشیده شده

الگو گرفتن از سیره آدم های بزرگ که خوبه اتفاقا
بالقوه های ما رو بالفعل میکنه

داستان اون تحوله هم باید جالب باشه 

پست قشنگی بود

بله پرکشش و پر از حرفه...
ممنونم.

الگو گرفتن خوبه،

ولی رنگ گرفتن نع.

رنگ گرفتن هم بخشی از فرآیند الگو گیریه
رنگ خوبان گرفتن که خوبه

حالا من عکس تو بودم،از اولش مذهبی،مراقبت کن و....

ولی الان😅😅😅

الان زنم شاکیه که چرا شبیه بسیجی ها هستی هر کاری میکنم😂

ولی الان چی؟ :))

جالبی زندگی به همین تغییراته

آدمی که تغییر نکنه رشد نمیکنه

دقیقااااااا
چرخ می خوریم چرخ می خوریم تاااا برسیم به اون نقطه ای که باید...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">