باتلاق شدن یا نشدن! مساله این است
آدمی که در مسیر تغییر قرار گرفته است، هرازگاهی گذشته جلوی چشمانش مرور میشود!
چه بودم و چه شدم؟
خودم را مرور میکنم، در این بین بعضی وقتها به نوشتههای سابقم در وبلاگ پر شور قدیمی نگاه میاندازم!
گه گاه از این تغییر گسترده خندهام میگیرد و خوشحال میشوم بابت رشدی که کردم :))
امیدوار میشوم که هنوز راکد نشدم، نگندیدم :)
راکد که شدی ذهنت باتلاقی میشود!
عین گل کوزهگری اگر خطا کرده باشی و روی آن مصر باشی
گل، نه دقیق و درست که ناقص و بی معنا سفت شده و شکل میگیرد!
شکل که گرفت، سفت که شد مگر دلت می آید آن را بشکنی و از اول بسازی؟
هی توجیه پشت توجیه، دنبال موید و صاحب اندیشه و سخنران میگردی که عقاید و جهان بینی تو را تایید کند!
که بگویی من نمیگم فلانی داره میگه، فلانی هم اشتباه میکنه؟؟؟ تو می فهمی فلانی ها نه؟!
خلاصه فاتحه سلمان شدن را میخوانی و تا خود پیری به راهت ادامه میدهی....
انسان خوف و رجائش باید یک سان باشه ... امیرالمومنین ع توی نهج البلاغه این رو می فرمایند ...
خوف داشته باشه که نکنه اشتباه بره
رجا داشته باشه که داره درست میره ...
بین این دو تا ... دقیقا وسطِ وسط ...
بزرگان هم چراغ راهن واقعا ... نمیشه بهشون بی اعتنا بود...