مایی که نه اهل دنیای آزاد، پوچ و بی قید این طرفی ها هستیم و نه اهل مکتب عرفان زدهِ بی در و پیکرِ هیجانیِ اخوانی آن طرفی ها، راحت میتوانیم از بام تهران پایین را نگاه کنیم و چای نبات نوش کنیم و به گذر زمان دقیق شویم و غصه بخوریم! اما آیا چای نبات تمام این دردها را سامان می دهد؟ مگر اینجا قهوه تلخ است که با چایی نبات تمام دردها را تیمار کرد؟ گیرم نمایشنامه ای که برای مدیریت نوشته اند بی ربط به قهوه تلخ نباشد اما چایی نبات کجا و تسکین دردهایی که هر دو طرف به جان مان گذاشته اند کجا؟ بله هر دو طرف! چاره چیست؟ انتظار! عمل به تکلیف! به قول دکتر عمل به آنچه می دانیم! بله اما میان وعده چه می شود؟ چایی نبات +سفر:))
ما با مشهد شروع کردیم، سر از آهار و میگون درآوردیم و پریشب رسیدیم به یک زیارت نقلی و جمع و جور! همین پنجشنبه مهمان بانوی جلیله حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها بودیم! و چقققققققدر چسبید این زیارت! حدود ساعت 12 رسیدیم و تا بعد از نماز صبح ماندیم و خنکای هوای قم و لطافت نسیم حرم را وارد ریه کردیم. سری هم به مزار شیخ مرحوم بهجتِ عبدِ نازنینِ کم نظیرِ خدا زدیم و کمک خواستیم!
زیارت با توجهی که رزق اشک همراهش باشد، قلب را صیقل می دهد، غبار را پاک می کند! پاک شدن را حس کردم درست مثل مشهد مقدس! اما نمی دانم این مازوت سوزی ها و سرب موجود در هوای تهران چقدر تاثیر گذار است، بر که می گردی به این شهر نفرین شده، ریه ها دوباره پر می شود از دود و حالت سنگین میشود! فلذا قرار شد شب جمعه ای بلا استثناء یا سیدالکریم باشیم یا قم و برای فرج هم دعا کنیم.
پ.ن:
امروز در وبلاگ عزیزی که از شهادت نوشته بود یاد شهید دوست داشتنی ام ابراهیم مجد افتادم! همو که با چشمان نازنینش امام زمان علیه السلام را دیده بود! یاد روزهای گلزار شهدایی افتادم که بلا استثناء مهمانشان بودم!چشم امام زمان بین هم نداریم...