۹۸ مطلب توسط «پسر انسان» ثبت شده است

آدم هایی که سال هاست می نویسند ولو دست و پا شکسسته و غیر حرفه‌ای، مثل خودم :)) ننوشتن برای آن ها محال می‌شود! پس از انفجار بلاگفا و رفتن به اینستاگرام، نزدیک ده سالی هست که آنجا می نویسم! اما واقعا فضای امنی نیست! انگار که در وسط کوچه پر از دوست و آشنا و غریبه درب منزل را باز گذاشته‌ای و همزمان داری فریاد می زنی! این که نشد زندگی! فلذا آنجا بیشتر از روزمرگی‌های قابل انتشار، عمومی‌ها، سیاسی‌جات و واکنش ها می نویسم و حرصم را خالی می کنم:)) فیدبک خوب هم گرفتم اما دلیل بازگشتم به بیان و فضای وبلاگی نوشتن در یک فضای امن و رها بود! برای خالی شدن! کانه در یک پارک خوشگل غریبه مثل جمشیدیه، در یک جای خلوت و دنج نشسته باشم و خط خطی کنم تا گه گاه نفسی تازه کرده باشم و در عین حال نوشته های شما را بخوانم و بروم در یک فضای متفاوت از خودم و درس بگیرم و لذت ببرم!

خواستم اینجا خصوصی‌تر بنویسم اما دیدم باز هم نمی‌شود که نمی‌شود! چرا؟ چون اهل فریاد زدن خصوصی‌جات، دردها و سفره باز کردن نیستم:) برای همین هم این هدف محقق نشد :)) حالا سابق زمان بلاگفایی بودن در یک وبلاگ فقط تحلیل سیاسی، اجتماعی و مذهبی می نوشتم و در یک وبلاگ هم فقط حرف دل، که آن وبلاگ دلی بعدتر تبدیل شد به فضایی برای دلبری از حضرت همسر عزیزتر از جانم با پست‌های رمزدار کاملا شرعی و حلال البته:))) اما انگار این روزها محتاط‌تر و بی رمق‌تر شدم! برای همین هم زدم در خط هرچه پیش آید خوش آید نویسی ولو یک بیت شعر، یک خط حدیث! ولو مثل این پست، حرف مانده بر سر دل! شاید هم خصوصی‌تر، از دغدغه ها، برای خانواده! برای پسر 4 و نیم ساله ای که وقتی می‌پرسی آقا محمدحسن دوست داری بزرگ شدی چه کاره بشی؟ می گوید: دوست دارم بابا احمد بشم و قند در دلم آب می شود! و کلی حرف دیگر

خلاصه با این خط خطی‌ها و نوشتن‌های بی خط و رنگ خاطرتان مکدر نشود الهی :)

البته خب آدم عاقل ببیند چیز دندان گیری نصیبش نمی شود شیک و مجلسی کلوز وبلاگ را می زند و می رود سراغ بعدی، حلا اگر وبلاگ را نخوانده بستید و رفتید، رک و بی پرده بگویید که فلانی چرت ننویس تا بدانم دور و برم چه خبر است، چون اینجا که نمی شود بلاک کرد پس حداقل تلاش کنم برای خوب شدن:))

 

موافقین ۶ مخالفین ۰

اینکه اصلا نمیشود با بعضی از دوستان طرح بحث کرد، به صحبت رساند، برخی حقایق روشن را به آنها نشان داد

اینکه وقتی از دردها دم می‌زنی، به جای تامل هزار توجیه مسخره برای تو ردیف می کنند و ماله کشی پیشه می نمایند!

ریشه در بت پرستی و به اصطلاح دینی ولیجه پرستی دارد!

وقتی آدم غیرمعصوم را در جایگاهی می نشانی که متعلق به او نیست

شانیت آن جایگاه را  ندارد

دیگر نمی توانی خطاها و گندکاری های او را ببینی!

قفل فقل!

چون آدم مذکور شده میزان، متر و ملاک!

لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی

فحش! از لب تو طیبات است و تمام.

حالا بیا به این از ظلم، از اشتباه، از ناکارآمدی، فساد و بدعت بگو!

دستش را درون گوشش فرو می کند تا که هرگز نشنود نکند به عقایدش خدشه ای وارد شود!

صم، بکم، عمی

چرا؟

چون فهم لا یعقلون :)

نه فقط بین قشر مذهبی

بین عموم مردم جهان هم همین رویه صادق هست

هیتلر، قذافی، موسولینی و ....

موافقین ۴ مخالفین ۰

این سه ماه خاص و رنگارنگ خدا یعنی: رجب المرجب، شعبان المعظم و رمضان المبارک

همیشه حس و حالش متفاوت و پرامید بوده.

انگاری امید و رحمت تو چشم میزنه :)

انگار نور و شور تو عالم پاشیده میشه :)

همه چی برای حال خوب آدم‌ها مهیاست

حقیقت اینه که خدای متعال دنبال بهانه است برای بخشش و رحمت.

پناه ببریم به خدا

بنشینیم پای خوان پرنعمت پروردگار

بریم تو بغل کهف حصین عالم امام عصر علیه السلام :)

موافقین ۶ مخالفین ۰

ان الله لاینسی قلبا لجا الیه فی وقت الشده

قطعا خدا فراموش نمی کند قلبی را که به وقت سختی به او پناه برد...

موافقین ۴ مخالفین ۰

صحبت به ازدواج رسید، گفت:

- به برکت جمهوری اسلامی دیگه نمی تونم ازدواج کنم، شرایطش رو ندارم!

بابا هزینه عروسی، مقدمات ازدواج، اجاره خونه، بعدش خرج زندگی و ...!

نه داداش من نیستم، شماها دلتون گنده بود ازدواج کردید، ماها دل نداریم!

خب چه باید کرد؟ گیرم ابدا شرایط جور نشه! نیاز ؟ غریزه؟ عاطفه ؟

- میگه جونم برات بگه که غیر متدینین و بخش قابل توجهی از متدینین بریدن، رد دادن و رل می زنند!

یه عده هم مثل من که اهلش نیستیم، زهد پیشه کردیم و صبر می کنیم

اصلا به سبک جمهوری اسلامی با باتوم سرکوب می‌کنیم!

سر و بالا گرفتم و محکم گفتم: راه سومی هم هست! عمل به دستور دین!

- وات؟؟؟

دستور دین! متعه شریف! ازدواج موقت!

معذب شد! بعد خندید! ولی وقتی داشت درباره رل زدن صحبت می کرد عادی بود براش!

اگرچه اهلش نبود اما معذب نمی شد، خنده اش نمی گرفت!

این شرایط، این نگاه نا امیدانه به بن بست رسیده، این قبح بی دلیل میوه اسلام سقیفه ای، اخوانی و القاعده ای است!

ربطی به مکتب شیعه ندارهبر باعث و بانیش، چه مرده چه زنده لعنت...

موافقین ۳ مخالفین ۳

به پشتوانه مطالعات خود در اینستاگرام پایه و صاحب نظر هرگونه نقد سیاسی اجتماعی هستیم اما وقتی قرار باشد که در جایی خود واقعی‌مان باشیم عمیقا خودخواه و عوضی می‌شویم :))

کسی که هر روز ساعت 7 و 8 صبح برای جابجایی، مترو را انتخاب می‌کند باید متوجه شده باشد که به علت بی کفایتی حاکمان :)) مترو شدیدا شلوغ و افتضاح است و جا برای دم و بازدم نیست چه برسد به بازی کردن با گوشی!! چه برسد به گشاد ایستادن و راحت بودن! عقل حکم می‌کند که با شرایط کنار بیاییم و صبورانه قید خیلی چیزها را بزنیم!

امروز پسر مودبی مثل ما گرفتار جمعیت درون مترو بود و از پشت مدام به او فشار وارد می‌شد و در نتیجه این فشار به نفر جلویی که در حال کار با گوشی بود می‌رسید، فرد خودخواه قصه ما که نیاز به محیطی وسیع برای کار با گوشی داشت بعد از موجی که به او وارد میشد با عصبانیت به پسرک می توپید که ای بابااااااا هول نده دیگه هول ندههههههه! جوان مودب هم به جای آن که چنتا فحش کش دار نثار آن یابو خودخواه کند مودبانه می گفت من نیستم به خدا! از عقب هول میدن . خب لامصب آن ابزار غفلت را بذار درون جیب و ساکت بایست، هولت را بخور تا برسی به ایستگاه و گورت را گم کنی به مقصد مورد نظر! اما مگر سرعقل می امد! خر اگر فهمید او هم می فهمد! :)) اما این همه ماجرا نبود! در همان لحظه که سکوت خواب آوری در واگن حکم‌فرما بود و همه از سر مهر و گذشت و استیصال بهم چسبیده بودیم، صدای جیغ آهنگ درون هندزفری یک نفر مغزمان را تکه تکه می‌کرد! بین این همه فشار قبر این‌ را کجای دلمان بگذاریم؟! خب عزیز من آن حنجره شیطان را جوری ولوم بده که فقط خودت بشنوی :)) خر و آن فرد خودخواه اگر فهمیدند او هم می فهمد!

حقیقت تلخ اینجاست پای بساط نقد قلیان چاق کن خوبی هستیم اما وقت عمل هیچ چیز در چنته نداریم!

پ.ن:

نامبرده‌ ای که این پست را می نگارد و این گونه ملت را با تیغ نقد خط خطی می‌کند خودش از همه بدتر است!

پس لطفا در پی. وی درخواست دریافت دستورالعمل زندگی و ورد و دعا و کلید برای موفقیت در زندگی نکنید :)))))

موافقین ۳ مخالفین ۰

آدمی که در مسیر تغییر قرار گرفته است، هرازگاهی گذشته جلوی چشمانش مرور می‌شود!

چه بودم و چه شدم؟

خودم را مرور می‌کنم، در این بین بعضی وقت‌ها به نوشته‌های سابقم در وبلاگ پر شور قدیمی نگاه می‌اندازم!

گه گاه از این تغییر گسترده خنده‌ام می‌گیرد و خوشحال می‌شوم بابت رشدی که کردم :))

امیدوار می‌شوم که هنوز راکد نشدم، نگندیدم :)

راکد که شدی ذهنت باتلاقی می‌شود!

عین گل کوزه‌گری اگر خطا کرده باشی و روی آن مصر باشی

گل، نه دقیق و درست که ناقص و بی معنا سفت شده و شکل می‌گیرد!

شکل که گرفت، سفت که شد مگر دلت می آید آن را بشکنی و از اول بسازی؟

هی توجیه پشت توجیه، دنبال موید و صاحب اندیشه و سخنران می‌گردی که عقاید و جهان بینی تو را تایید کند!

که بگویی من نمیگم فلانی داره میگه، فلانی هم اشتباه می‌کنه؟؟؟ تو می فهمی فلانی ها نه؟!

خلاصه فاتحه سلمان شدن را می‌خوانی و تا خود پیری به راهت ادامه می‌دهی....

موافقین ۲ مخالفین ۰

باید غربال شوید، غربال شوید و غربال شوید تا خلوص باقی بماند!

قبلا این روایات غربال شدن در آخرالزمان رو که می‌خوندم خیلی تو فضا نمی‌آمدم!

یه عده که خب تکلیفشون معلوم بود از اول قید همه چی رو زده بودن، رو و راست :))

باقی هم برند و پیشونی نوشتشون معلوم بود!

خلاصه دایره اعتقادات و محتوای درونش خیلی مشخص و واضح بود

اما این روزها اوضاع خیلی فرق کرده

یه جورایی درام شده!

رفیق هیاتی قید همه چی رو زده!

همسر رفیق هیاتی رسما به یک فرد ضد دین تبدیل شده و داره زیراب همه چی رو میزنه

تو روایت داریم که ایمان کم و زیاد می‌شود، کم می شود تا جایی که صاحبش را به جهنم می‌برد

و زیاد می‌شود تا جایی که صاحبش را به بهشت می‌برد!

مراقب الماس تو دستمون باشیم!

من چلمن مراقب چی باشم؟ از امام زمان علیه السلام بخواهیم که حفظمون کنند!

موج فتنه‌ها و تبلیغات مسموم خیلی‌ها رو برد!

بله بلههه! قبول دارم! از از جمله مسببین این روزها حکامی هستند که سوار دین شده اند! لعنت الله علیهم!

اما ایمان که بید نیست با نسیم و باد و طوفان بلرزه و از جا کنده بشه

حاکم و منبری و مسلمون بد! خب چه ربطی به خدا و شریعت داره؟!

تو این غربال شدن ها سرمه چشم نشیم که پاک بشیم...

آمین

موافقین ۵ مخالفین ۰

صبح در حال نوش جان کردن صبحانه در محل کار بودم که دیدم مدیر عزیزم بهت زده وارد شد! شدت بهت‌زدگی اینقدر بالا بود که حواسش به شیشه خیس عینکش هم نبود! عین پیکان وانتی که برف پاکنش زیر باران شدید خراب شده باشد! من لقمه در دهان متوقف، چند ثانیه ای به سیمای حیرت زده اش نگاه کردم، او هم نگاه می کرد بی حرکت! که یک دفعه گفت: استاد گوشیمو زدن!

- کجا؟

بی آر تی تئاترشهر!

گوشی قیمتی نبود اما اسناد و مدارک درونش بی قیمت بود :)) شاید از اسناد مهم‌تر عکس ها و اطلاعات شخصی درونش باشد! مساعدت کردیم سیم‌کارت را سوزاند! تماس گرفت با 110 که فلان شده بهمان شده! گفتن برو همانجا که گوشی را قاپیدن بایست، زنگ بزن مامور بیاد صورتجلسه کنه! یکی گفت حاجی زیر 20 تومن رو قرار شده دیگه پیگیری نکنند! بیخیال شکایت شو! بهتش بیشتر شد! گفتم بذار یه زنگ بزنیم به گوشی شاید گم شده پیدا کرده باشه! زنگ زدم به گوشی بوق خورد جواب نداد، زنگ بعدی از دسترس خارج شد! یعنی فاتحه! اما برای آن اسناد و مدارک باید می رفت و اعلام سرقت می کرد که پس فردا شر نشود! زنگ زد 110 گفتن برو محل جنایت، میاییم!!! گوشی خودم را دادم به رئیس که هروقت رسید محل جنایت جهت یادآوری و عرض خداقوت به پلیس خدوم زنگ بزند که مامور سر وقت برسد! جناب زیر برف زمستانی پیاده، سر وقت به محل جنایت رسید، حالا پلیس خدوم همیشه در صحنه کی آمد؟ 1 ساعت و نیم بعد! که چه کند؟ صورتجلسه کند! ناگفته نماند دوست دیگری هم در تجربه‌ای مشابه رئیس ما نزدیک یک ساعت منتظر که چه عرض کنم معطل پلیس ماند تا برسد! که چه کند؟ صورتجلسه کند و برود!

آره خلاصه اینجور که پیداست قرار نیست نان دزدان زیر 20 تومنی قطع شود! از سر مهر و عطوفت پیگیری نمی کنند! پس راحت باشید! یک لیوان آب خنک بنوشید و به دستاوردهای مهمی چون نانوسکوپ فکر کنید و شل بنمایید.

حتما مصلحت بر این جور بودن است، حتما عدالت همین است که آن‌ها انجام می دهند، نه آنکه ما انتظار داریم...

به نظرم مدیر شب که به منزل رسید باید یک لیوان چای بریزد و خطاب به مسئولین این شعر را زمزمه کند:

لطف،آنچه تو اندیشی؛ حکم،آنچه توفرمائی

موافقین ۲ مخالفین ۰

یکی از تله‌هایی که خیلی از خانواده‌ها ناخواسته بچه ها رو دچارش می‌کنند "خودسانسوری" است! چرا ؟ چون حفظ دکور فرزند و در نگاه کلان تر خانواده براشون از اهمیت بالایی برخورداره!! بمیر، جون بده، زجر بکش ولی تو فامیل و آشنا درخشان جلوه کن!

خودسانسوری جوری ریشه می‌زنه که اگه درمان نشه کاری باهات می‌کنه که حتی توی خلوت خودت هم جرات نمی‌کنی حال بدت رو برای دل خودت بنویسی چه برسه به ابراز بیرونی! ناخواسته نگران این دکور لعنتی هستی که خراب نشه گوشه‌اش نپره! وقتی به خودآگاهی می‌رسی و می‌ری پیش دکتر که مشاوره بگیری، بازم ناخواسته سعی می‌کنی با ملاحظه احساس و مشکلت رو بیان کنی که دکور خوشگلت پیش دکتر لب‌پر نشه! طبیعیه چون مغز این خودسانسوری رو به عنوان یک رویه ابدی پذیرفته و به یک تله کهنه تبدیل کرده!

حالا اگه آدم با عزت نفسی هستی، روی پای خودت ایستادی و با سرد و گرم روزگار آشنا شده باشی وقتی درگیر خودسانسوری هستی این درون‌ریزی و سانسور رو تزئین می‌کنی و اسمش رو رازداری و درون گرایی شدید می‌ذاری! غافل از این که نه داداش من اسم این رازداری نیست! در قالب درون‌گرایی هم نمی‌گنجه! بلکه شما یه خودسانسور مودب و شیک هستی و دوست نداری دکورت خراب بشه! هرچند در ظاهر از دکورسازی گریزان باشی اما مغز شما کار خودش رو می‌کنه و به تو فرمان می‌ده که دکور لعنتی رو در هر شرایطی حفظ کن!

من نزدیک به 13 سال هست که می‌نویسم، نه فقط در وبلاگ، سابق برای جاهای دیگه هم نوشتم اما بالای 70 درصد نوشته‌هام رو هیچ وقت منتشر نکردم!

بله من یک خودسانسور بزرگ هستم :))

موافقین ۲ مخالفین ۰